14 January 2009

Hallucination

هجوم می آورند.
همه شان با هم.
یک دفعه.
رحم هم نمیکنند.
قسمشان میدهم به جان این موجود ناموجودی که این آخری ها مدام لگد می اندازد.
باور نمی کنند.
از آنچه زیر لب میگویند اسکیزوفرنیا اش واضح میزند.
با طعنه میپرسند کی با هم خوابیده اید؟
شرمم میشود بگویم همان شب که در خیالم بوسیدمش، در خیالش ...

-------------------------------------------------------------
پی نوشت: موقتا اینجا رو باز کردم. شاید بعضی وقتا لازم باشه ببندمش. یه جورائی خیلی حس خوبیه که بدونی همه ی اونائی که نوشتت رو دارن میخونند یه جوری میشناسیشون. اگه کسی میخواد ایمیلش رو اینجا بذاره اینوایتش کنم اگه یه وقت پرایویت کردم چیزی رو از دست نده D: