12 January 2009

توبه

دقیقا از همان روزی که "این ایرانیهای پسردوست" را نوشته ام دچار غضب الهی شده ام.
شبش که حین آشپزی کف دست چپم نازنینم رو به طرز وحشتناکی سوزوندم و قبلش هم نوک انگشت وسط دزست راستم رو پرونده بودم!
تازه بماند که از آن شب به طرز مشکوکی! پدرم از من تعریف و تمجید میکند. مثلا همون شب گفتش که من ته چین دوست ندارم ولی ته چین هائی که تو میپزی یه چیز دیگه است. دستپختت حرف نداره. البته من اون شب فکر کردم به خاطر دست مجروحم و دردی که میکشم این حرف رو زده.
ولی دیشب هم داشت در مورد اینکه بچه های دکتر فلانی همه شون پزشکی خوندن و بچه های دکتر بهمانی دندانپزشکی خوندن و همگی راه پدر و مادرشون رو ادامه دادند و ... صحبت میکرد - که البته یک شب در میون این صحبتها در خونه ی ما میشه! - که من پریدم! و گفتم که خوب دکتر بودن که هنر نیست. من هم الان تو رشته ام کاملا موفقم - خوب دروغ گفتم و همه اش هم به خودم غر میزنم که چرا الان اینقدر بی استفاده ام و ... ولی خوب بحث حیثیتی بود! - و خیلی هم دوسش دارم. اینجا بود که پدر برگشت گفت که میدونم تو توی کار خودت خیلی خوبی! به تو افتخار میکنم!
What?
Again, what?
Seriously, whaaaaaaat?
Dady is proud of me!!!!!!!
خدایا توبه!
اگرچه من ناشکر بودم و مستحق این هستم که سوسک بشوم و طعم عمود آهنین را بچشم، ولی منو ببخش!

11 comments:

Anonymous said...

عجب ، با اون پست عليه ما عليهي که در مورد پسر ها نوشته بودين من گمون مي کردم انديشه های فمينيستي بهتون اجزه نده ته چینم درست کنين. باز خدا رو شکر غضب الهي آگاهتون کرد.
:)

Reyhan said...

من کلا آشپزی رو خیلی دوست دارم و برام حکم هابی رو داره
I mean hobby, not hubby :D
تازه دستپختم هم خیلی عالیه
گود فور مای هابی
I mean hubby, not hobby :D

واحد said...

کلا خیلی سخت میگیری

Reyhan said...

اوهوم
من به طرز وحشتناکی سختگیر و وسواسی ام(البته نه وسواسی به معنای عام. منظور همین سختگیری یه شدیده)ا
الف بالا که در انتها اومده جهت بستن دهان باز شده ی پرانتز بود. لطفا مجددا شماره گیری نفرمائید

Alireza said...

اول- خوبه که به همین زودی دچار غضب الهی شدی و توبه کردی(:دی) وگرنه ممکن بود که دچار استدراج و امهال نشدی (همین دو تا بودن دیگه؟!!)؛

دوم- به به! میبینم که چشممون به جمال عمود آتشین توی این بلاگ هم روشن شد. ولی فکر کنم اشتباه نوشتی ها، عمود آتشین بود، نه آهنین (آهنین همون بود که هی یاد مدل آتشین اش میفتادی و جایی که نباید بخندی، خندت میگرفت :دی)؛

سوم- می تونی به جای "الف" از ؛ برای بستن دهن باز پرانتزات استفاده کنی، اینجوری خداپسندانه تره (مثل پرانتز بخش اول و دوم و سوم این کامنت)؛

Reyhan said...

راست میگی
منظورم دقیقا همون عمود آتشین خودمون بود
:D
از بس این مدت هی عمود آهنین گفتند و هی ما رو نفرین کردند که به خاطر عمود آتشین تو ما همه عزاداری ها رو خندیدیم قاطی کردم

A.Zed said...

مراقب باش بعدا مجبور نشی برای این دروغی که گفتی دوباره توبه کنی !؛
:D
در کل هابی خوبی داره !
یه رفیق داشتم/دارم عاشق آشپزی بود/هست ! از این غذا آماده ها که خسته می شدم می رفتم تلپ میشدم پیشش !؛
:D

عین.صاد ، نکته خوبی بود ! بس به کار میاد (خیلی ممنون)؛

Anonymous said...

من که میدونم کلا این پست رو زدی که بگی آش پزی هم میکنی :دی

تا سوسک شدن هنوز خیلی مونده .. عذاب ِزدن این حرفهای کف آمیز خانوم به این راحتی ها ولت نمیکنه:))..

omnipotent said...

salam oh cheghad matlab dari inja. movafagh bashy

Anonymous said...

اگه مي خواين ببينين زندگي به طرز غير قابل باوری برای شما شيرين شده ، کافيه يه پست جديد بنويسين و همه ی اون چيزهايي که تو اون پست کذا گفته بودينو پس بگيريد ، بعد ببينين زندگي چه جوری قشنگ ميشه.

Anonymous said...

همینه دیگه، فقط خدا می دونه اگر توبه نکرده بودین چه سرنوشتی در انتظارتون بود
کف دست چپ؟ لابد با ظرف ته چین سوخته
حالا یه علامت می مونه کف دست که دیگه از این حرفا نزنید :دی