ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺯﻥ ﻣﻮﻓﻖ,
ﻫﻴﺸﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ.
ﺯﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻩ,
ﻫﻴﺸﻜﻲ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺗﻮ ﺷﺮاﻳﻄ ﺳﺨﺖ ﺣﻤﺎﻳﺘﺶ ﻛﻨﻪ و ﻛﻢ ﻛﻢ ﻳﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﭼﻂﻮﺭ ﮔﻠﻴﻢ ﺧﻮﺩﺷﻮ اﺯ ﺁﺏ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻜﺸﻪ.
Showing posts with label loneliness. Show all posts
Showing posts with label loneliness. Show all posts
19 June 2015
ﺯﻥ ﻣﻮﻓﻖ, ﻭاﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﻪ ﭘﺎ ﻣﺮﺩه
Posted by
Reyhan
at
12:04 AM
Labels: All, Facts, Life, loneliness, Quotes, That was so harsh
26 February 2015
حسی شبیه خدا بودن
Posted by
Reyhan
at
9:31 PM
ﺣﺲ ﻧﺎﻣﺮﻳﻲ ﺑﻮﺩﻥ،
ﺣﺲ ﺑﻮﺩﻧﺖ و ﻧﺪﻳﺪﻧﺖ،
ﺣﺲ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﺎﻳﺖ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺧﺎﻟﻲ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ،
ﺣﺲ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ،
ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﻱ ﻫﺎ،
ﺣﺲ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻫﺎ.
ﺣﺲ ﺑﻮﺩﻧﺖ و ﻧﺪﻳﺪﻧﺖ،
ﺣﺲ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﺎﻳﺖ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺧﺎﻟﻲ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ،
ﺣﺲ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ،
ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﻱ ﻫﺎ،
ﺣﺲ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻫﺎ.
Labels: All, Life, loneliness, Prose
19 February 2015
اینجور وقتا انگار یکی قلبتو گرفته تو مشتش و با تمام قوا داره میچلونتش
Posted by
Reyhan
at
12:04 PM
اونوقتی که یه دوستی رو میبینی که دپه و غم داره و میشینی باهاش حرف میزنی و سعی میکنی بخندونیش و حال و هواش رو عوض کنی،
ولی وقتی خودت دپی و حال و حوصله ی هیچی رو نداری یه نفرم نیست* که بیاد حالت رو خوب کنه.
* حداقل برای من، خیلی وقتا دوست داشتم یکی غیر از پدر و مادر و همسر باشه که این جای خالی رو پر کنه برام.
ولی وقتی خودت دپی و حال و حوصله ی هیچی رو نداری یه نفرم نیست* که بیاد حالت رو خوب کنه.
* حداقل برای من، خیلی وقتا دوست داشتم یکی غیر از پدر و مادر و همسر باشه که این جای خالی رو پر کنه برام.
Labels: All, Depressions, loneliness, People
31 May 2012
بگو شب بخوابه، من بیدارم
Posted by
Reyhan
at
4:57 AM
این روزها روزهای خوبی نیست.
هر چه خواستم ننویسم نشد. اینجا هم ننویسم میمیرم، هرچند کاش میشد انتخاب کرد مرد.
بیداری ام شده است گریه و فشارهای عصبی، تنهایی و انزوا از همه کس، و نقش همه چی آرومه بازی کردن برای همسری که ۸:۳۰ میاد خونه و دیگه ۱۰ خواب هفت پادشاه میبینه.
خودم هم نمیدونم چمه، یعنی میدونم بات ایتز سو هارش تو کانفس بی اینگ ئه لوزر.
شب ها تا صبح بیدارم و خوابم نمیبره.
ماکزیمم ۳ ساعت اونم هر نیم ساعت از خواب میپرم.
تم اصلی خوابام شده گورستان، یا یکی که میاد طرفم تو صورتم اینقدر چنگ میندازه تا بیدار شم.
از شرایط رو هوای فعلیم ناراضی ام ولی هیچ امیدی به آینده ندارم.
از خودم حالم به هم میخوره که چه دلخوشی های الکی داشتم.
تو این مدت به حداقل یه دوست احتیاج داشتم کنارم باشه و با هم تفریح کنیم یه کم روحیم عوض شه ولی هیچ دوسی وجود نداشت.
از همشون بیزار شدم و دیگه تصمیم گرفتم با هیچ کدومشون رفت و آمد نکنم.
بدتر از حال الانم که نمیشه.
خسته شدم از این همه کشمکش با خود افسرده ام و بهش روحیه دادن.
خسته شدم از زندگی رویایی در خیال و شکست در واقعیت.
بقیه چطوری زندگی میکنن؟
مشکل زندگیم کجاست؟
مشکلش خودمم ولی از حل مهم ترین مساله زندگیم وا موندم.
از همشون بیزار شدم و دیگه تصمیم گرفتم با هیچ کدومشون رفت و آمد نکنم.
بدتر از حال الانم که نمیشه.
خسته شدم از این همه کشمکش با خود افسرده ام و بهش روحیه دادن.
خسته شدم از زندگی رویایی در خیال و شکست در واقعیت.
بقیه چطوری زندگی میکنن؟
مشکل زندگیم کجاست؟
مشکلش خودمم ولی از حل مهم ترین مساله زندگیم وا موندم.
هر چه خواستم ننویسم نشد. اینجا هم ننویسم میمیرم، هرچند کاش میشد انتخاب کرد مرد.
بیداری ام شده است گریه و فشارهای عصبی، تنهایی و انزوا از همه کس، و نقش همه چی آرومه بازی کردن برای همسری که ۸:۳۰ میاد خونه و دیگه ۱۰ خواب هفت پادشاه میبینه.
خودم هم نمیدونم چمه، یعنی میدونم بات ایتز سو هارش تو کانفس بی اینگ ئه لوزر.
شب ها تا صبح بیدارم و خوابم نمیبره.
ماکزیمم ۳ ساعت اونم هر نیم ساعت از خواب میپرم.
تم اصلی خوابام شده گورستان، یا یکی که میاد طرفم تو صورتم اینقدر چنگ میندازه تا بیدار شم.
از شرایط رو هوای فعلیم ناراضی ام ولی هیچ امیدی به آینده ندارم.
از خودم حالم به هم میخوره که چه دلخوشی های الکی داشتم.
تو این مدت به حداقل یه دوست احتیاج داشتم کنارم باشه و با هم تفریح کنیم یه کم روحیم عوض شه ولی هیچ دوسی وجود نداشت.
از همشون بیزار شدم و دیگه تصمیم گرفتم با هیچ کدومشون رفت و آمد نکنم.
بدتر از حال الانم که نمیشه.
خسته شدم از این همه کشمکش با خود افسرده ام و بهش روحیه دادن.
خسته شدم از زندگی رویایی در خیال و شکست در واقعیت.
بقیه چطوری زندگی میکنن؟
مشکل زندگیم کجاست؟
مشکلش خودمم ولی از حل مهم ترین مساله زندگیم وا موندم.
از همشون بیزار شدم و دیگه تصمیم گرفتم با هیچ کدومشون رفت و آمد نکنم.
بدتر از حال الانم که نمیشه.
خسته شدم از این همه کشمکش با خود افسرده ام و بهش روحیه دادن.
خسته شدم از زندگی رویایی در خیال و شکست در واقعیت.
بقیه چطوری زندگی میکنن؟
مشکل زندگیم کجاست؟
مشکلش خودمم ولی از حل مهم ترین مساله زندگیم وا موندم.
Labels: All, Confessions, Depressions, loneliness, That was so harsh
06 March 2012
هواشناسی-1
Posted by
Reyhan
at
1:31 AM
به گزارش هواشناسی من،
امروز سردترین روز سال است.
امسال بعد از زمستان تازه فصل پائیز است.
فصل ریزش برگها و میوه ها،
فصل بارش های بی پایان.
امروز سردترین روز سال است.
امسال بعد از زمستان تازه فصل پائیز است.
فصل ریزش برگها و میوه ها،
فصل بارش های بی پایان.
Labels: All, Depressions, Forecasting, loneliness, ReAl
16 May 2010
درد
Posted by
Reyhan
at
4:03 AM
آدمی همیشه وقتی درد جسمی دارد،
ته دلش مادرش را میخواهد.
و نمیدانم اعجازش در چه است که وقتی گریه میکنی و مادرت را صدا میکنی دردت آرامتر میشود.
شاید هم قدرت تحملت بیشتر میشود.
بعد از مادر کسی است که دوستش داری و دوستت دارد.
که اگر دستت را در دستش بگیرد،
سرت را روی سینه اش بگذارد،
یا صدای نفسش را در گوشت بشنوی آرام میشوی.
وای به لحظاتی که تنها درد میکشی.
وای.
ته دلش مادرش را میخواهد.
و نمیدانم اعجازش در چه است که وقتی گریه میکنی و مادرت را صدا میکنی دردت آرامتر میشود.
شاید هم قدرت تحملت بیشتر میشود.
بعد از مادر کسی است که دوستش داری و دوستت دارد.
که اگر دستت را در دستش بگیرد،
سرت را روی سینه اش بگذارد،
یا صدای نفسش را در گوشت بشنوی آرام میشوی.
وای به لحظاتی که تنها درد میکشی.
وای.
Labels: All, Depressions, loneliness
06 April 2010
...
Posted by
Reyhan
at
11:19 AM
پاکش کردم.
نه اینکه نظرم عوض شده باشه، نه.
فقط اون لحظه خیلی ناراحت بودم و الکی هرچی تو دلم بود ریختم بیرون.
مهم واقعیت چند خط آخرشه که وجود داره...
نه اینکه نظرم عوض شده باشه، نه.
فقط اون لحظه خیلی ناراحت بودم و الکی هرچی تو دلم بود ریختم بیرون.
مهم واقعیت چند خط آخرشه که وجود داره...
Labels: All, Depressions, loneliness
05 April 2010
آی آدمها
Posted by
Reyhan
at
1:30 PM
آدم تا وقتی خوشحال است، دور و برش هستند.
بعضیها از خوشحالی ات خوشحالند (خوش بینانه فکر میکنم که هنوز چنین آدمهایی وجود دارند!)
بعضیها از خوشحالی ات چیزی بهشان میماسد ( جوگیر شده باشی شامی، نهاری، شیرینی ای بدی یا به زور ازت بگیرن!)
حال و حوصله ندارم بشینم کتگورایز کنم اصلا.
اصلش اینه که وقتی ناراحتی،
وقتی به زور میخوای شاد باشی ولی بغض لعنتی خفه ات میکنه،
وقتی تنها کسی که آغوشش رو برات باز کرده افسردگی یه،
وقتی اونقدر بی حوصله شدی که هیچ کاری نمیتونی بکنی جز اینکه تو تختت بخوابی و هر از گاهی گریه کنی و بالشت رو چنگ بزنی که صدات رو کسی نشنوه،
همه ی این وقتها تنهایی،
تنهای تنها،
هیشکی حالتو نمیپرسه،
هیشکی نیست یه کم باهات حرف بزنه آروم شی،
هیشکی نیست یه دستمال بده دستت اشکاتو پاک کنی،
یا یه لیوان آب بهت بده نفست بیاد بالا.
میفهمی چقدر وقته که تنهایی ولی الان متوجه شدی،
با عمق وجودت میفهمی که یه دوست واقعی نداری،
میفهمی اگه همین الان بمیری هیچ کدوم از مثلا دوستات آخرین نگاهت رو یادشون نمیاد،
آی همه ی مثلا دوستا،
همه تون رو از مقام دوستی عزل کردم.
این چند وقته با هر کدومتون اومدم یه سر صحبتی باز کنم نشد.
هیچ کدوم نفهمیدید چه مرگمه.
نفهمیدید دارم میترکم.
نفهمیدید چرا نیستم.
من دیگه دوستی تو دنیا ندارم.
با تک تکتون بودم که الان نزدیک هشت ماهه دیگه براتون ارزشی ندارم.
بعضیها از خوشحالی ات خوشحالند (خوش بینانه فکر میکنم که هنوز چنین آدمهایی وجود دارند!)
بعضیها از خوشحالی ات چیزی بهشان میماسد ( جوگیر شده باشی شامی، نهاری، شیرینی ای بدی یا به زور ازت بگیرن!)
حال و حوصله ندارم بشینم کتگورایز کنم اصلا.
اصلش اینه که وقتی ناراحتی،
وقتی به زور میخوای شاد باشی ولی بغض لعنتی خفه ات میکنه،
وقتی تنها کسی که آغوشش رو برات باز کرده افسردگی یه،
وقتی اونقدر بی حوصله شدی که هیچ کاری نمیتونی بکنی جز اینکه تو تختت بخوابی و هر از گاهی گریه کنی و بالشت رو چنگ بزنی که صدات رو کسی نشنوه،
همه ی این وقتها تنهایی،
تنهای تنها،
هیشکی حالتو نمیپرسه،
هیشکی نیست یه کم باهات حرف بزنه آروم شی،
هیشکی نیست یه دستمال بده دستت اشکاتو پاک کنی،
یا یه لیوان آب بهت بده نفست بیاد بالا.
میفهمی چقدر وقته که تنهایی ولی الان متوجه شدی،
با عمق وجودت میفهمی که یه دوست واقعی نداری،
میفهمی اگه همین الان بمیری هیچ کدوم از مثلا دوستات آخرین نگاهت رو یادشون نمیاد،
آی همه ی مثلا دوستا،
همه تون رو از مقام دوستی عزل کردم.
این چند وقته با هر کدومتون اومدم یه سر صحبتی باز کنم نشد.
هیچ کدوم نفهمیدید چه مرگمه.
نفهمیدید دارم میترکم.
نفهمیدید چرا نیستم.
من دیگه دوستی تو دنیا ندارم.
با تک تکتون بودم که الان نزدیک هشت ماهه دیگه براتون ارزشی ندارم.
Labels: All, Depressions, Life, loneliness
01 March 2010
هوای گریه
Posted by
Reyhan
at
4:17 PM
آدم گاهی وقتها دلش میخواهد کسی صدای گریه اش را بشنود،
دلش بسوزد،
بیاید بالا سرش،
دستی به سرش بکشد یا شانه هایش را بفشارد،
شاید سرش را بلند کند و آن را روی شانه اش قرار دهد و اشکهایش را پاک کند،
برای همدردی با او حالت غمناک به چهره اش بگیرد،
و زمزمه کند که
گریه نکن...
دلش بسوزد،
بیاید بالا سرش،
دستی به سرش بکشد یا شانه هایش را بفشارد،
شاید سرش را بلند کند و آن را روی شانه اش قرار دهد و اشکهایش را پاک کند،
برای همدردی با او حالت غمناک به چهره اش بگیرد،
و زمزمه کند که
گریه نکن...
Labels: All, Depressions, loneliness
16 February 2010
سرنوشت
Posted by
Reyhan
at
2:34 AM
روزهایی که بارانی است را میتوانی با یک چتر بگذرانی
اما در هر صورت خیس میشوی...
اما در هر صورت خیس میشوی...
Labels: All, Depressions, loneliness
25 December 2009
خدا
Posted by
Reyhan
at
1:14 PM
خدایا،
تو را ستایش میکنم چون خالق زمین و آسمان و مخلوقاتی چون من هستی.
محرمات تو را دوری میگزینم و واجباتت را انجام میدهم چون میترسم از قیامت و روز جزا و دوزخت.
ولی تو را دوست ندارم.
دوستت ندارم خدای زمین و آسمان ها.
تو را ستایش میکنم چون خالق زمین و آسمان و مخلوقاتی چون من هستی.
محرمات تو را دوری میگزینم و واجباتت را انجام میدهم چون میترسم از قیامت و روز جزا و دوزخت.
ولی تو را دوست ندارم.
دوستت ندارم خدای زمین و آسمان ها.
Labels: All, Depressions, loneliness
20 December 2009
افسوس
Posted by
Reyhan
at
5:31 PM
و به تویی که گفتی عشق توی قصه هاست، زندگی انسانها هم قصه است. برخی قصه هایشان را قصه نمیدانند و به خاطر همین زندگی شان مسیری را میپیماید که هیچ وقت کسی آن را نمیخواند. ولی آنها که مانند قصه ها زندگی میکنند، جاودانه میمانند و داستانشان زبانزد همه
خوش به حال آنهایی که مانند قصه ها زندگی میکنند. خوش به حال آنهایی که عاشقند و خوش به حال آنهایی که عاشقانی خستگی ناپذیر دارند
خوش به حال آنهایی که مانند قصه ها زندگی میکنند. خوش به حال آنهایی که عاشقند و خوش به حال آنهایی که عاشقانی خستگی ناپذیر دارند
Labels: All, Depressions, loneliness
15 December 2009
قفس
Posted by
Reyhan
at
2:12 AM
پرنده همه ی وجودش پرواز است.
همه ی وجودش پر گرفتن است.
همواره به نقطه ای در دوردست نگاه میکند و آروزیش رسیدن به آنجاست.
وقتی که در قفس باشد، یا آنقدر سقف قفس را نگاه میکند تا کور شود،
یا از غصه دق میکند و دیگر نه آواز میخواند و نه غذا میخورد تا بمیرد.
شاید اینگونه پر بگشاید و به اوج برسد.
همه ی وجودش پر گرفتن است.
همواره به نقطه ای در دوردست نگاه میکند و آروزیش رسیدن به آنجاست.
وقتی که در قفس باشد، یا آنقدر سقف قفس را نگاه میکند تا کور شود،
یا از غصه دق میکند و دیگر نه آواز میخواند و نه غذا میخورد تا بمیرد.
شاید اینگونه پر بگشاید و به اوج برسد.
Labels: All, Depressions, loneliness, Notes
04 November 2009
ته نشین
Posted by
Reyhan
at
5:19 PM
یک درد یا غمی بزرگ است که در اعماق دل کوچکت ته نشین شده است.
گاهش اوقات که در دل غوغا میشود، این ته نشین ها رو می آیند و زلال دل آدم را کدر میکنند.
آدم میماند و یک دل بی تاب کدر که هیچ خاکی نمیتوان بر سرش کرد.
ای کاش دل آدم یک دهان داشت که داد میزد یا بالا می آورد.
گاهش اوقات که در دل غوغا میشود، این ته نشین ها رو می آیند و زلال دل آدم را کدر میکنند.
آدم میماند و یک دل بی تاب کدر که هیچ خاکی نمیتوان بر سرش کرد.
ای کاش دل آدم یک دهان داشت که داد میزد یا بالا می آورد.
Labels: All, Depressions, loneliness
30 June 2009
گریه نکن
Posted by
Reyhan
at
3:15 PM
چه آرام، در خود شکستم.
چه دلتنگ، تنها نشستم.
نشستم، به هوای تو من.
با تو آرامم پس از این به خدا.
گریه نکن، دل بی تاب از بی خبری.
شکوه نکن، تن رنجور از در به دری.
ای وای...
با من و دل، تو بگو چه گذشت، با دل زار و شکسته ی من.
پر بکشد به هوای تو، آه کی برسد تن خسته ی من.
چه سازد، دلتنگ دیدار.
چه گوید، با عکس دیوار.
نشیند به هوای تو دل.
تا که باز آیی گل گمشده ام.
گریه نکن، دل بی تاب از بی خبری.
شکوه نکن، تن رنجور از در به دری.
گریه نکن، دل بی تاب از بی خبری.
شکوه نکن، تن رنجور از در به دری.
-------------------------------------------
گریه نکن
گریه نکن
گریه نکن ریحان...
چه دلتنگ، تنها نشستم.
نشستم، به هوای تو من.
با تو آرامم پس از این به خدا.
گریه نکن، دل بی تاب از بی خبری.
شکوه نکن، تن رنجور از در به دری.
ای وای...
با من و دل، تو بگو چه گذشت، با دل زار و شکسته ی من.
پر بکشد به هوای تو، آه کی برسد تن خسته ی من.
چه سازد، دلتنگ دیدار.
چه گوید، با عکس دیوار.
نشیند به هوای تو دل.
تا که باز آیی گل گمشده ام.
گریه نکن، دل بی تاب از بی خبری.
شکوه نکن، تن رنجور از در به دری.
گریه نکن، دل بی تاب از بی خبری.
شکوه نکن، تن رنجور از در به دری.
-------------------------------------------
گریه نکن
گریه نکن
گریه نکن ریحان...
Labels: All, Depressions, loneliness, lyrics
14 June 2009
امروز
Posted by
Reyhan
at
12:07 PM
امروز که محتاج تو ام جای تو خالی است
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست
دیگر نفسی نیست
در خانه کسی نیست...
---------------------------------
برگرفته از بلاگ راوی
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست
دیگر نفسی نیست
در خانه کسی نیست...
---------------------------------
برگرفته از بلاگ راوی
Labels: All, Depressions, loneliness
Subscribe to:
Posts (Atom)