07 August 2012

تو را من دوست تر از همه ی دوست داشتن ها دوست میدارم :)

چند وقت پیش و بعد از سالگرد عروسی مان بود که یکهو زد به کله ام ما پارسال سالگرد ازدواجمون چیکار کردیم؟
هر چی به مغزم فشار آوردم هیچی! یادم نیومد از اینکه چیکار کردیم و کجا رفتیم و چی هدیه گرفتم و ...
ناچار رفتم سراغ جعبه ی کارت هامون که به هر مناسبتی به هم میدیم و زیر رو روش کردم. دریغ از حتی یه کاغذ! در رابطه با دومین سالگرد ازدواجمون، چه برسه به کارت :(
خیلی ناراحت شده بودم از اینکه چرا هیچی یادم نمیاد و با نگرانی D: رفتم پیش علیرضا.
اونم هرچی زور زد هیچی یادش نیومد.
خلاصه من کلی ناراحت شدم و زانوی غم بغل گرفتم که پس فردا بچه هامو پرسیدن مامان سالگرد ازدواج دومتون رو چیکار کردید من چه جوابی باید به طفل های معصوم بدم D:
علیرضا هم دید ناراحت شدم گفت قول میدم امسال جبران کنم و ایشالا سالگرد ازدواجی بشه یادت بمونه همیشه :)
5شنبه شب که از خونه مامانم اینا اومدیم گفت تو یه چند لحظه تو ماشین بشین تا بعد من صدات کنم D:
منم حرف گوش کن تو ماشین نشستم تا بره کاراشو بکنه و بعد خبرم کنه بیام.
حالا دیگه جزئیاتش به شما ربطی نداره D:
ولی یه بلیط رفت و برگشت به اصفهان که من تا حالا نرفتم و ندیدم و خیلی دلم میخواست برم حتما هدیه سومین سالگرد ازدواجمون بود، به همراه یه قلب شیشه ای کوچولو که به یه بند چرمی قرمز وصل شده بود تا نماد سومین سالگرد باشه.
اصفهان خیلی قشنگ بود.
به همون اصالتی که فکر میکردم.
پر از مکان های تاریخی برای دیدن.
بازار میدان نقش جهان که من عشق میکردم وقتی توش قدم میزدم و میناکاری و منبت کاری و معرق کاری و قلم زنی ها رو می دیدم.
جاتون خالی بسیار سفر خوبی بود.
اگر اصفهان رو ندیدید مثل من توصیه میکنم حتما سفری داشته باشید.
در کنار تبریز و شیراز یکی از شهرهای اصیل دیگه ی ایرانه که هر گوشه کنارش حرفی واسه گفتن داره.

02 August 2012

هویت

قبلترها خیلی با این قضیه مشکل داشتم که چه معنی داره یه زن بعد از ازدواج به نام شوهرش شناخته بشه و از اون سخت تر بچه ای که از وجود من بیرون می یاد چرا باید اسم یکی دیگه رو داشته باشه. 
حس میکردم این کار یعنی از بین بردن هویت مستقل زن و وابسته کردنش به شوهرش؛ یعنی محو کردن وجود زن.
اما الان نسبت به برداشتن اسم علیرضا دیگه حس بدی ندارم.
من 3 تا مرد عزیز تو زندگیم دارم که اسمم با دو تای اون ها یکی یه، چرا با سومی هم یکی نباشه؟
اسم خودم رو فراموش نمیکنم. یک "ج" هستم، یک "ج" هم باقی خواهم ماند، و تمام تلاشم را برای ماندگاری نامم جز از راه وراثت خواهم کرد.
اما دیگه نسبت به یک "ص" شدن حس بدی نخواهم داشت.


01 August 2012

تصمیم کبری!

از امروز تصمیم گرفتم عوض بشم.
هر چند عوض شدن یک شبه نیست و میسر هم نخواهد شد.
اما تصمیمات انقلابی را باید از یک روز و یک جائی شروع کرد.
من دیگه یک آرزو ساز نخواهم ماند و خودمو فدای رسوندن بقیه به آرزوهاشون نمیکنم.
من از امروز برای رسیدن برای آرزوهایم تلاش خواهم کرد.
دیگه تو این بلاگ سیاه نمی نویسم.
شکست خوردن دیگه بسه، اون اندازه ای که باید درس میگرفتم گرفتم!
زین پس این بلاگ پر خواهد بود از انرژی مثبت :)
دیگه به هیچ کس اجازه نمیدم خوشی هامو ازم بگیره :)