31 August 2009

تقه

گاهی وقتها حتی بدون بهانه هم گریه میکنم، چه برسد با دیدن همچین چیزایی.
کم کم خودم هم دارم تو پیچیدگی های دنیای زنانه ام گم میشم.


---------------------------------------
مزدوج نوشت: در این حوزه همه چیز خوب است خدا رو شکر. لطفا هر چیزی را به هم ربط ندهید که ناراحت میشم D:

یکی از این روزهای گرم بارانی

آخ که چقدر بعضی روزها بدند.
به هر دری که میرسی ساعت ها در میزنی و آخرش هم دست از پا درازتر به سراغ در دیگری میروی بلکه باز شود. اما...
این روزها از هر لحاظ تکمیله معمولا.
دیگه تا ناخنت که ۱ ماهی هست نشکسته میشکنه و یه جوش به اندازه طالبی هم رو صورتت سبز میشه.
تازه اینا جزو بخش های خنده دارشه!
این روزها معمولا اونقدر حال آدم بد میشه که حتی وقتی تلفن زنگ میزنه و یه صدای آرامش بخش پشت تلفنه هم بغض گلوتو میگیره و نمیتونی حرف بزنی و بگی چه مرگته و این فرصت برای خوب شدن رو هم از دست میدی.
آخ که امروز چقدر روز بدی بود.

29 August 2009

آسایش،آرامش، پیشرفت

آسایش دو گیتی همین یک حرف است که میگم:
معشوق هزار دل را دل ندهید...

-------------------------------
نکته نوشت: شاید زمینه های جدید علمی که از آغاز بشریت ایجاد شده است علاوه بر کنجکاوی ذاتی بشری، توجه به این نکته هم بوده است!

20 August 2009

دخل و تصرف

آدمه همون آدمه.
فقط تو یه کم تصویرشو تو ذهنت دستکاری کردی.
شایدم یه کم بیشتر از یه کم.

----------------------------------------------
تکمله نوشت: جدای از تصویری که آدما خودشون با پندار و کردارشون برای بقیه درست میکنن، خود آدمها هم بر اساس برخوردهای قبلی و شرایط محیطی و امثال این موارد این تصویر رو دست کاری می کنند. گاهی دستکاری اونقدر زیاده که یه تصویر جدید ساخته میشه.
میتونه گاهی اوقات بد باشه، مثلا یه رفتار بد رو بزرگتر از همه ی خوبی ها کنیم و یا خوب باشه و همه ی رفتارهای بد رو با خوبی های کوچیک بپوشونه.
درستش اینه که تو ذهنمون یه ترشلد واسه خوبی و بدی داشته باشیم که هر کدوم نقض شد اونوقت شروع به دستکاری تصویر اصلی کنیم. این ترشلد هم واسه آدمای مختلف فرق میکنه مسلما.

و اینکه، بیشتر خاطرات بدی که از دیگر آدمها برای ما به جا میمونه ناشی از همین دستکاری تصویر اوناست. راه درست عشق رو نمیریم و بدی ها رو نمیبینیم، یا به طور احساسی از کسی متنفر میشیم و دیگه خوبی هاش رو نمیبینیم.

نون و پنیر و سبزی

بهترین آرد حاضر است.
خمیر درست شده و حسابی ورز آمده.
تنور داغ است.
نان را باید چسباند.
ولی نانوا خواب است.

خواستن->توانستن؟نتوانستن؟

انسانها وقتی به بلوغ فکری میرسند که بتوانند تشخیص دهند همیشه خواستن توانستن نیست...
---------------------------------------------
آن زمانی که این پست را در بلاگ پیشین نوشتم بعضی ها گفتند که خواستن عین توانستن است و بعضی ها هم گفتند که باید تلاش کرد و با تلاش میتوان رسید و ...
ولی من همچنان نظرم این است که انسانها وقتی به بلوغ فکری میرسند که بتوانند تشخیص دهند "همیشه" خواستن، توانستن نیست. البته خواستن میتواند شروع خوبی باشد!
---------------------------------------------
درددل نوشت: یه مقاله درسی باید تا فردا شب بدم که فعلا رو هواست! تازه از امروز صبح شروع کردم. گشادی بیش از حد هم بدجوری آدم رو پاره میکنه :((

تفالی بر حافظ-۲

فاش می​گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یاد

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

گنجشکک اشی مشی

گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما نشین
بارون میاد تو خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی

کسی یادش هست داستان گنجشکک اشی مشی چی بود؟

11 August 2009

ذایقه ی برتر-۳

پیتزا هاوایی

I heart my blog

آن روزی که شروع به نوشتن در بلاگ پیشینم کردم، هیچ وقت در مخیله ام هم نمی گنجید که بهترین دوستانم را به واسطه ی همین بلاگ پیدا کنم.
دوستانی که نزدیک به ۱ سال و اندی است که در شادی ها و خوشحالی های من شریک اند.
دوستانی که در خیلی از آن روزها و شبهایی که میزدم بلا سر بلاگم می آوردم با آف و پیامک و ایمیل و چت و امثالهم مدام جویای احوالم بودند و خیلی وقت ها با اینکه حتی میدانم حرف هایم مزخرفاتی بیش نبود ساعتها به آن گوش میدادند و نصیحت میکردند و بعد از حرف زدن با اونها بود که انگار بار غم بزرگی از روی دلم برداشته میشد.
امیدوارم همانقدر که آنها دوستان خوبی برای من بودند، من نیز برای آنها دوست خوبی بوده باشم.

امروز هم با اینکه مهمونی امیرحسین بود، ولی با کیکی که خریده بودن واقعا ما رو غافلگیر کردن.
حالا اینکه نوشته ی روی کیک چه فلسفه ای پشتش است خواص دانند D:


کلی دوستتن دارم.
بعضی ها رو بیشتر D:D:
-------------------------
تشکر نوشت: از همه ی کسانی که تو پست پیش تبریک گفتند ممنون.

06 August 2009

جوشش

بجوش ای چشمه.
بجوش.
چه کسی گفته است که چشمه ها طغیان نمیکنند؟
تو میتوانی.
میتوانی همه ی سدها را بشکافی.
تا اقیانوس زیاده راهی نیست.

---------------------------------
یه پست قبل مربوط نوشت: انتظار داشتم در خصوص بیکاری و دلایل و این مسایلی که مطرح کردم خیلی بیشتر کامنت داشته باشم!

03 August 2009

....

آدمی درست در همان لحظاتی که حس میکند هیچ چیزی وجود ندارد که شادی اش را بر هم بزند و آرامشش را از او بگیرد و پشتوانه هایش را سست کند، اشتباه حس میکند!

بیکاری - واقعیت یا بهانه؟

یه چیزی که خیلی وقتا ذهنم رو مشغول میکنه اینه که خیلی وقتا میشنوم فلانی با مدرک لیسانس بیکاره، یا با فوق لیسانس بیکاره، یا حتی طرف دکترا داره بیکاره.
به نظر من موارد زیر توی این وضعیت موثر هستند:

۱- از نظر من یکی از مشکلاتی که در ایران امروز - و بهتره بگیم در اخلاق و منش ایرانی وجود داره - اینه که افراد معمولا به مشاغلی روی میارن که با رشته ی تحصیلی شون تناسبی نداره و در جستجوی کار ، بیشتر به دنبال میزان حقوق اون هستند تا تناسبش با تحصیلاتشون (فعلا به این موضوع کاری ندارم که دلیلش گرونی و مسایل اجتماعی و امثال اینها هستش. به نظر من این یه اخلاق ایرانی هستش که البته شرایط دیگه ای که ذکر میکنم و همین موارد اجتماعی هم تشدیدش میکنه)

۲- یه فکتی که توی دنیای خارج از دانشگاه وجود داره که سیستم حقوقی مبتنی بر میزان یادگیری و مدرک تحصیلی شما نیست، بلکه بیشتر به این بستگی داره که شما چقدر کار بلدید و چقدر میتونید کاری رو از پیش ببرید. اینکه بتونید یه سیستم رو راه بندازید مهمه و نه اینکه شما تا حالا چند خط کتاب خوندید. تازه توی ایران این دید وجود داره که فردی که فوق لیسانس میخونه بیشتر از فردی که لیسانس میخونه مهارت داره که به نظر من این اصلا هم درست نیست. با افزایش سطوح تحصیلات تکمیلی - به طور معمول - تنها مهارتی که اضافه میشه توانایی در تحقیق است و شاید در کنار آن مهارتهایی دیگر که لزوما در محیط کار به درد نمیخوره.

۳- عدم ارتباط صنعت و دانشگاه در ایران که باعث میشه آموخته های دانشگاهی ربط زیادی به نیازهای صنعتی کشورمون نداشته باشه و همین خودش باعث موارد ۱ و ۲ میشه.

۴- افزایش سطح توقعات با افزایش مدرک تحصیلی نیز یکی از معضلات جامعه ی ایرانی است. من معتقدم کسی که فوق لیسانس خونده شاید! با تکنولوژی ها و علوم بیشتری نسبت به یک لیسانس برخوردار باشه و این توقع خود به خود باعث میشه یه شیفت خیلی زیاد توی حقوقش برای خودش قایل باشه. من میگم این توقع تا حدی میتونه وجود داشته باشه و حق هم باشه، ولی معمولا افراد با ورود به سیستم های کاری ابتدا یه دستمزدی میگیرن و بعد با نشون دادن لیاقت هاشون این دستمزدشون افزایش پیدا میکنه. یک شبه ره صد ساله نمودن مشکل بسیاری از کسانی است که ادعا میکنند با مدرک تاپ، هیچ جایی برای کار برای آنها وجود ندارد.

۵- یکی دیگه از سیاست هایی که من همیشه باهاش مخالف بودم این سطح از امکانات تحصیلی هست که وجود داره. دانشگاه های پیام نور و آزاد و امثال اینها و این سیاست که همه سطحی از تحصیلات عالیه را داشته باشند ابدا بد نیست. ولی به شرطی که اخلاق آن و زیر ساختهای آن پیشتر توی جامعه ایجاد شده باشد. مسلما تفاوت است بین کسی که لیسانس از شریف میگیره با کسی که لیسانس از پیام نور میگیره - نمی خوام از بالا نگاه کنم، ولی فردی که تو ۱ سال پیش دانشگاهی نشون داده قابلیت هایی داره که میتونه رتبه ای که از دید عموم خوبه رو به دست بیاره با فردی که یا تلاش نکرده و یا استعدادش رو نداره ۱۰۰٪ متمایزه. یه تعمیم دیگه در مورد این موضوع این هست که افراد عملا بین رشته ای که خوندن تفاوتی قایل نمیشن و فقط سطح مدرکشون رو با هم مقایسه میکنن. قاعدتا فردی که لیسانس ادبیات میگیره تو جایی مثل ایران نمیتونه سطح درآمدی خیلی بالایی داشته باشه به نسبت خیلی مهندسین و موکلین و پزشکان - که البته همین به نظر من خیلی دردناکه -.

۶- افرادی با سطح تحصیلات بالاتر، شاید بتونن یه کار معمولی را با کیفیت بهتری انجام بدن و در عوض هم توقع حقوق بیشتری رو داشته باشن، ولی هدف از تحصیل خلق و رشد است. بنابراین یکی از بهترین کارهایی که این افراد میتونن انجام بدن کارآفرینی است که هم استعدادها و توانایی های خودشون رو ازش استفاده میکنند و هم با ایده های خوب و پخته میتونن آینده مالی و شغلی خودشون رو هم تامین کنند. به نظر خود من کارآفرینی به عهده ی نخبگان جامعه است و اگر فرای همه ی این چیزایی که به ذهن من رسیده مسایل و مشکلات دیگه ای وجود داره که بخشی اش به دولت و ناکارآمدی هاش تو این زمینه بر میگرده، بخش دیگه اش هم به خاطر خودخواهی و ضعف تحصیل کرده های ماست.