26 July 2009

فاجعه ی انسانی

یعنی هیچی یه هیچی با ارزش تر از سلامتی نیست ها!
از دیشب تا حالا هر درد و مرضی رو با هم به سراغم اومده! بی تعارف و رو درواسی ها! اصلا خجالت هم نمیکشیدن!
جان خودم!
آنفولانزای خوکی که گرفتم! خودش درد عضلانی و استفراغات و امثالهم را دارد!
shall هم که گرفتم!
معده هه هم شدید به هم ریخته بود و اسیدش رسیده بود تا نوک دماغم!
سر درد و دل درد و بقیه دردها هم که بود!
خلاصه از ۶ ساعت اخیر یه ۲ ساعتش تو دستشویی و ۳ ساعتش در حال بخورات مختلف و ۱ ساعت هم به طور پراکنده (شما بگیر هر سشن کمتر از ۱۰ دیقه!) گذشت.
خداوند ما را بیامرزد.

ذایقه ی برتر-۲

کیک خامه ای با دوغ گازدار

19 July 2009

حس های بد

- فکرش را که میکنم، میبینم که من واقعا در بعضی جنبه ها حسودم!
از اینکه کسی را بیشتر از من دوست داشته باشند حسودی ام میشود.
از اینکه دوستم با دوست دیگری وقتش را بیشتر بگذراند حسودی ام میشود.
و از خیلی چیزهای دیگر که شاید حسادت های عجیب و غریبی باشد.

- آدم در آن لحظاتی که فکر میکند روزهای شیرین زندگی به سمت او هجوم آورده اند، نمیداند که مست این شیرینی شده است و این مستی از خیلی اتفاقات دیگری که تلخی اش به همین نزدیکی هاست غافلش کرده است. شاید به همین دلیل است که تلخی های بعد از شیرینی تلخ ترند!

- به نسبت سن و سالم زیاده از حد مرگ نزدیکان دیده ام.
میترسم از بیشترش.
جدا میترسم.
و وحشتناک ترین قسمتش این است که حس میکنم دارد نزدیک میشود...
دیوانه ام جدا!

13 July 2009

مردانگی؟

توجه: این پست حاوی تعبیرات رکیک میباشد.
------------------------------

من واقعا نمیدانم!
یعنی نمیفهمم!
یعنی درکش برایم غیر ممکن است!
توی کتم نمیرود.
خلاصه یک چیزی در همین مایه ها!

من این را نمیفهمم چرا برای بعضی ها مردانگی داخل اتاق خواب و توی تخت و زیر پتو و روی زنشان خلاصه میشود! که به ناز چشمی زیاد و با فشاری کم میشود!

من نمیفهمم که چطور یک مرد میتواند خواسته یا ناخواسته خاله زنک بازی کند! حتی درکش برای خودم هم مشکل است!

من نمیفهمم تعریف ناموس برای یک مرد فقط شامل خواهر و مادر و همسر خودش میشود یا یک مرد کسی است که همه ی بانوان دیگر را ناموس دیگران میشمارد.

یکی برای من روشن کند!

Contradiction

امی پرازول با چایی

11 July 2009

قاب عکس

یک عکس.
یک قاب.
یک هدیه ی زیبا.
بهترین هدیه ی دنیا.
همراه با این نوشته :
زندگی ما انسانها، همچون آلبومی است از خاطرات ریز و درشت، تلخ و شیرین، دور و نزدیک.
و هر برگ از این آلبوم، پر از تصاویر کسانی است که به هر تقدیر لحظاتی از زندگانی مان را با آنان سپری کرده ایم...

09 July 2009

:(

میخوام بشینم گریه کنم دونه دونه موهامو بکنم.
این امتحان نکبت رو هرچی میخونم تمووووووووووووووووووووووووووم نمیشه!!!!

07 July 2009

واژه نامه

اندر احوالات خاطرات دبیرستان و واژگانی که آن روزها استفاده میکردیم:

1- سلطانی: سلطانی موجودیتی است ناموجود که برای بقای خود لاجرم به جسم انسانی نیاز دارد. در نسخ خطی آمده است که برای نخستین بار به روش میوزی خودش را تقسیم کرده و در روح دخترکان معصومی که مصرانه میخواستند امتحان زبان بدهند نفوذ کرده و از آنها زامبی هائی با نامهای شمسی سلطانی و سوری سلطانی و ... ساخته است. دخترکان که برای خودشان آینده ای چون موسس مکتب-کده شان* را تصور میکردند که روزی چون او بروند و در Press TV با لهجه ی فلوئنت امریکن در لفافه تبلیغ انتخاباتی کنند هم از همه جا بی خبر تسلیم سلطانی شده و به شکنجه ی تیچرشان پرداخته بودند. با توجه به اینکه اینجا خانواده رفت و آمد دارند از ادامه ی بیان این حادثه ی تاریخی معذوریم.

2- بیگودی: بیگودی برای نخستین بار به زائده ی موی بافته شده ی یه بنده خدائی گفته شد(تا اونجائی که در اخبار است). بعد از اون دیگه بیگودی بر همه چیز دلالت دارد. از شیر مرغ گرفته تا جون آدمیزاد. مثلا به جای ضایع شدم میگی بیگودی شدم. به جای صدا کردن ایکی که اونور کلاس نشسته خصوصا وقتی معلم مرد هست هم میتونی از بیگودی استفاده کنی. به جای سوتی دادم میتونی بگی بیگودی دادم. پارت آو اسپیچ در مقابل این واژه حرفی برای گفتن ندارد.

3- تتا: تتا بیانگر یک عمل بی ناموسی(شاید هم ناموسی) می باشد که هیچ گونه ریشه ای حتی در زبان هندواروپائی یافت نشده. مورخان میگویند ت هایش یک ربط هائی به تاریکی مطلق دارند. از همان ربط هائی که گودرز و شقایق نیز به هم دارند. این واژه خیلی استفاده ی عامی نداشته جز بین یک گروه خاص که سر به تنشان مستدام باد!

4- پیچ گوشتی: مواقعی پیش می آید که آدم شرم میکند واژه ای را به زبان آورد، چه برسد بخواهد تاریخچه اش و 100 البته موسس این واژه را روی آب بریزد. اگر با شنیدن این جملات و تصور پیچ گوشتی ذهنتان به جاهای منحرف کشیده شده سخت در اشتباهید(خیلی هم ذهن بی تربیتی دارید!). هزار سال هم فکر کنید به جائی نمیرسید بس که این واژه غلط انداز است.

5- خودش: توضیح این قسمت را در قسمت بعد بخوانید.

6- برعکسش: این برعکسش در کنار همان خودش که قرار میگیرد هویت می یابد. هر دو حالاتی غیر طبیعی هستند که خداوند ببرد و نیاورد! نویسنده خودش هنوز قاطی میکند که کدام خودش است و کدام برعکسش. ولی یکی اش بر اثر کم شدن حرکات دودی روده است و دیگری بر عکسش!

* اشاره به ممد! برادر اکبر D:

05 July 2009

هاها

یه اتفاقی افتاده که الان یه عروسی مختلط به body/somewhere/ ام mount شده.
حالا شاید بعدا بهتون گفتم!
تا ببینیم سر انجام چی میشه!

03 July 2009

فنر

در زندگی به مانند فنر باش،
هر چه مشکلات بزرگتر میشوند و فشار بیشتری روی تو وارد می کنند،
به دور تر پرتابشان کن.

-------------------------------------
اضافه نوشت: ولی بعضی وقتا هم مشکلا اونقدر بزرگن که فنر آدم خراب میشه. شاید لازم باشه ضریب k فنرمون رو قوی تر کنیم.

خوشحالی نوشت: بعضی وقتا خوش بختی کنار آدمه ولی بهش هیچ توجهی نمیکنه. نمونه اش اینکه ما از عید به بعد ماهی نخوردیم! حتی از به یاد آوردنش هم در پوست خودم نمیگنجم!

انرژی منفی نوشت: گریه نکن ریحان...

02 July 2009

امتحان اپن بوک

بله.
امروز یه امتحانی دادیم که گویا اپن بوک بوده و ما نمیدونستیم.
یعنی بعضی ها میدونستن و بعضی ها نمیدونستن. اون بعضی ها هم که میدونستن میگن سر جلسه فهمیدن. ما کلا یه کم نفهمیم D:

تو الف ۲۵ بودیم و سمت راست و جلوی سمت چپ پسرا نشسته بودن و یه پسر و یه دختر جلو من بودن و من بودم و بقیه دخترا پشت من بودن.

استاد از همون اولش که اومد لپ تاپش رو باز کرد و اصلا انگار نه انگار امتحانه o:
بعد وسطای امتحان من دیدم که این پسر جلویی کلا اسلایدها رو گذاشته جلوش و داره از رو اون مینویسه (امتحانش به قول پ.ط تاریخ اسلام بود D: ).
دیگه گفتم این پسره خیلی خوشحال داره تقلب میکنه ها!!
البته به ذهنم هم رسید ممکنه اپن بوده باشه و ما نمیدونیم. ولی نیگا کردم اون ردیف سمت راست رو هیشکی! بجز صورت سوال چیز دیگه دستش نبود.
خلاصه گفتم دیگه رسما تقلب میکنه. حالا به ما چه D:

برگه رو که دادم برگشتم ببینم بچه ها چه جوری دارن میدن دیدم که بهله! ۶ نفر پشتم تند تند داشتن از رو جزوه مینوشتن D:
دیگه کاشف به عمل اومد که گویا امتحان اپن بوده!!!!
خلاصه اولش کلی حرص خوردم که چرا به همه نگفته و چرا خود خنگم وقتی این جلویی رو دیدم نرفتم بپرسم اپنه یا نه ( خداییش ضایع بود! گفتم نکنه طرف تقلب میکنه و از سر امتحان بندازتش بیرون!)

الانم یه کم شاکی ام.
چون خوندم به امتحان!
ولی دیگه تموم شد.
خدا استادشو جیز (توجه کنید جیز! نه چیز!) کنه D:

------------------------------------------------
همچنان گریه نکن ریحان...