30 June 2012

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

فاحشه گی عمدتا و در بیشتر نقاط دنیا شغل پر درآمدی نیست. 
فاحشه خانه هائی وجود دارد که زنان و دختران در قبال داشتن جائی و غذائی که از مسئولش می گیرند چوب حراج بر بدن خود می زنند. 
ایران اما به لطف لایه ی بیرونی و ظاهر اسلامی اش فاحشه خانه ندارد. 
بیشتر خانه های تیمی است که چند نفر با هم کار می کنند و یا انفرادی. 
فاحشگی به سبب حذف دلال ها شغلی پردرآمد در اینجا محسوب می شود هر کس هر چقدر بدهد همان قدر هم می گیرد!
پس ما می توانیم.
توانایی و پتانسیل حذف دلال ها در ایران هم وجود دارد.
فقط نمی دانم چرا تنها فاحشه ها موفق به انجام این کار شده اند!
 

09 June 2012

من میتونم، من باید بتونم

یه کار فوق العاده سختی هست که باید تا جمعه انجام بدم.
طاقت فرساست و اعصاب میخواد.
دعا کنید بتونم از پسش بر بیام.

08 June 2012

روح خانه

وقتی‌ بعد از چند روزی که برگشتم خونه کلید رو انداختم و اومدم تو، خیلی‌ ذوق کردم از دیدن خونه ای‌ که در نبودم به همون تمیزی مونده که وقتی‌ بودم. حتی باید اعتراف کنم تمیزتر، چون قبل رفتنم خیلی فرصت آب و جارو نشد ولی علیرضا زحمتشو کشیده بود.
اما انگاری خونه یه چیزی کم داشت، یه چیزی که نبودنش رو حس میکردم. بلند شدم و رفتم سرک بکشم.
شاخه گلی رو که برام خریده بود و حالا خشک شده بود رو انداختم دور و گلدونشو شستم.
آب بمبوهام داشت تموم میشد. آبشون رو عوض کردم و برگاشون رو تو حموم شستم.
کاکتوسام هم خاکشون خشک شده بود و بهشون یه کم آب دادم.
رنگین کمان مثه قحطی زده ها حمله کرد به غذاهایی که براش ریختم.

بعدش میوه ها رو درآوردم و شستم و چیدم تو ظرف میوه و گذاشتم رو میز.
با اسپری خوشبو کننده بوی گلهای بهاری رو همه جای خونه پخش کردم.
حالا خونه خونه شده بود.
یاد خونه ی پدربزرگم افتادم که بعد از رفتن مادرجونم با اینکه همیشه ظاهرش تمیز بود ولی رنگش کدر بود.
روح نداشت.
خونه ی بدون زن، اسمش خونه نیست :)

 

07 June 2012

تصادف، بیمارستان، کما، فوت، پزشکی قانونی، غسالخانه، آرامگاه ابدی

دایی مادرم فوت کرد.
خوب خبر ناراحت کننده ای بود برای فامیل وقتی یک برادر هنوز سال اون یکی برادرش نشده به رحمت خدا میره.
ولی نکته اش اینجا بود که کیس دایی جان یک کیس قتل بود! البته نه به آن پیچیدگی که با شنیدن اسم قتل به ذهنتان خطور کرد.
ماجرا اینطوری بود که بنده خدا زبون روزه داشته میرفته واسه کسایی که روزه بودن و تو هیئت مشغول اعمال ام داوود بودن نون بخره. از خط عابری که خط ویژه رو کراس میکرده داشته رد میشده که یه موتوری با سرعت بالا که داشته خط ویژه رو! ورود ممنوع! میومده زده بهش و پرت شده و خدا بیامرز مغزش ترکیده.
اون بنده خدا که زبون روزه به قصد خیر اومده بوده بیرون و نیمه رجب فوت شد و ایشالا که الان روحش در آرامشه.
بیشتر اینا رو گفتم تا به ضارب برسم!
یه سرباز ۲۰ ساله که گواهینامه هم نداشته و تو ماه حرام زده یه بنده خدایی رو کشته.
هیچ جوره درک نمیکنم چرا وقتی گواهینامه نداشته موتور سوار شده و چرا وقتی بدون گواهینامه سوار موتور شده تو خط ویژه رفته و چرا وقتی بدون گواهینامه سوار موتور شده تو جای غیر مجاز داشته خلاف میرفته و چرا با این همه گه زیادی که خورده حواسش به جلوش نبوده تا رو خط عابر کسی رو پرت نکنه و به کشتن بده.
جدن چرا؟
چی به سرمون اومده ملت اینقدر هار شدن هر خلاف و کثافتی قبحش براشون ریخته شده؟

پی نوشت: فاتحه ای بخوانید خودتون هم ثوابشو میبرید :)

05 June 2012

میترسم آخرشم نفهمم شوهرمم باید کجای دلم بذارم

پیامک دادم علیرضا از صبح حالم خوب نیست تا میام از جام پا شم سرم گیج میره. همش خمارم.
جواب داده عزیزم از این به بعد جنس مرغوب بزن خمار نشی!