26 February 2010

نمایشگاه خیریه

یک نمایشگاه خیریه بود که به سلامتی الان که دارم این رو مینویسم روز آخرش بود و تعطیل شد رفت. ما هم واسه اینکه خاله و دایی کوچیکه اونجا غرفه داشتن رفتیم یه سر بزنیم. بعد اونجا یه چند ساعتی منتظر شدیم و جهت غلبه بر الافی مسیولیت فروش غرفه دایی کوچیکه رو به عهده گرفتیم.
اصل غرفه تابلوهای خط بود ولی ماهی هم میفروختیم! و من امروز متوجه شدم میزدم تو شغل کاسبی و کار آزاد الان کار و باری واسه خودم داشتم! آخر سر هم دایی کوچیکه دو تا ماهی مرواریدی بهم هدیه داد.



البته من قرار برم چند تا دیگه هم بخرم. ولی یکیشون هست خیلی پخمل و گیگیلی و تپله.
فعلا اسمشو گذاشتم مروارید. تا ببینیم شاید بعدا نظرم عوض شد شناسنامه بچه رو به یه اسم دیگه گرفتم D:
بعدشم غرفه ی ما اونجا کنار غرفه آقای الهی قمشه ای بود. من اولش میخواستم برم اونجا عکس بگیرم ولی اونقدر مباحث مربوط یه سشوار و اینجور چیزا رو دوستان پیش کشیدن که نشد!
لادن طباطبایی هم بود. همونجور که حدس میزدم چهره اش تو واقعیت هم دلنشین بود. یعنی من خوشم میاد از قیافه اش.
همین دیگه!
به خدا اگه مرواریدمم چشم بزنید دونه دونه پیداتون میکنم قیمه قیمه تون میکنم.

8 comments:

مسلم said...

اینقد به کچلا گیر نده ها!
کچل میشیا!
از ما گفتن بود!

Unknown said...

Alan dari moohato khoshk mikoni? :D
Khodeto garm begir, sarma nakhori, GH :P

Reyhan said...

نه بابا این رو بیشتر به خاطر این گذاشتم دل کچلهایی که اینجا رفت و آمد میکنن بسوزه
:D:D

آنیما said...

in maahie ezafe vazn nadare ehyanan?

حضورناپدید said...

چقد زشته این
نور به قبر جیگر بباره هرچی بوده
!
فک کنم مشکل ژنتیکی داره، یا اشتباهی به درخت سیب قلمه زدنش که همچین شده
شایدم حامله س

Reyhan said...

به احسان:
آره یه خورده هم بد ادا هستن. یعنی جیگرم خیلی خوش اخلاق نبودا، ولی خیلی ناز و عشوه اش زیاد بود
:D
ولی اینا من میرم نزدیکشون ازم فرار میکنن
اما خوب زشت نیست
به نظر من که خیلی بانمک و جذابه
:D

ن.ا said...

خوووووووشگله :دي

امیرحسین said...

انگار آگراندیسمان شده این مروارید!‏