19 February 2010

احساس وجود

دیشب دوباره احساس کردم آدمهای دور و برم من رو دوست دارن.
چند وقت بود اینطوری احساساتم اشباع نشده بود.
دیگه حالا چه خبر بوده در این بحث نمیگنجه D:

9 comments:

حضورناپدید said...

زنده باد دیکتاتور
من مخالفم

Hamidreza said...

ایول! منم یه موقعها از این احساسات پیدا میکنم و به قول خودت، ذوق مرگ میشم:دی

مسلم said...

والا چی بگم!؟

Alireza said...

به کی داری زبون درازی می‏کنی جینگوووول؟

مسلم said...

=))

این چه عکس بی تربیتیه که گذاشتی؟

مسلم said...

یه اعتراف:

بعد از اون کامنت بالایی که گذاشتم سه بار دیگه به اینجا سرزدم و هر سه بارش نخندیدم، قهقه زدم !!
خیلی این وات آی فیلت خداس. ولی انصافاً خیلی فیلت ضایع س.
:دی

Reyhan said...

به علیرضا:
عزیزززززززم
چقده من این جینگول گفتنتو دوست دارم
:*

Reyhan said...

به مسافر:
شمام جای من بودی ۳ روز رو یه مقاله کار میکردی بچسبونیش به موضوع یه درسی و سابمیتش کنی ولی آخرش به این نتیجه میرسیدی گودرز و شقایقن کارت به همین جاها میکشید دیگه

ن.ا said...

چه خوب كه حس خوبي داشتي :)