اصل غرفه تابلوهای خط بود ولی ماهی هم میفروختیم! و من امروز متوجه شدم میزدم تو شغل کاسبی و کار آزاد الان کار و باری واسه خودم داشتم! آخر سر هم دایی کوچیکه دو تا ماهی مرواریدی بهم هدیه داد.
البته من قرار برم چند تا دیگه هم بخرم. ولی یکیشون هست خیلی پخمل و گیگیلی و تپله.
فعلا اسمشو گذاشتم مروارید. تا ببینیم شاید بعدا نظرم عوض شد شناسنامه بچه رو به یه اسم دیگه گرفتم D:
بعدشم غرفه ی ما اونجا کنار غرفه آقای الهی قمشه ای بود. من اولش میخواستم برم اونجا عکس بگیرم ولی اونقدر مباحث مربوط یه سشوار و اینجور چیزا رو دوستان پیش کشیدن که نشد!
لادن طباطبایی هم بود. همونجور که حدس میزدم چهره اش تو واقعیت هم دلنشین بود. یعنی من خوشم میاد از قیافه اش.
همین دیگه!
به خدا اگه مرواریدمم چشم بزنید دونه دونه پیداتون میکنم قیمه قیمه تون میکنم.