29 March 2009

خواب

ای خواب
ببر مرا.
تا هر آن کجا که بیداری مرا در رسیدن به آن یاری نمیکند.
ببر مرا به دنیایی که پر از آسودگی است
پر از عشق است
خالی از زمان است
ببر مرا از این دنیا که لحظه لحظه اش زمان است.
لحظه لحظه اش شمرده میشود
با هر نفسی که میرود و باز می آید.
ببر مرا که خسته شده ام
خسته از این دنیایی که لذتش بدون درد نیست.
چه می ارزد این دنیا؟ دنیایی که در نهایت همان خواب نهایتش خواهد بود.
زودتر ببر مرا.

1 comments:

A.Zed said...

:)

بهتر میشی