روانشناسی نمیدانم،
ولی تجربه بهم ثابت کرده،
وقتی از یه چیزی میترسی که اتفاق بیفته،
قولش رو میدی،
یه جوری خودت رو با این قول متعهد میکنی که نذاری اتفاق بیفته،
اما میفته...
وقتی افتاد میشکنه،
بعضی وقتا دو تیکه میشه و شاید بتونی به هم بچسبونیش،
ولی بعضی وقتا میشه هزار تیکه.
شاید هیچ وقت نشه به هم چسبوندشون.
ولی تجربه بهم ثابت کرده،
وقتی از یه چیزی میترسی که اتفاق بیفته،
قولش رو میدی،
یه جوری خودت رو با این قول متعهد میکنی که نذاری اتفاق بیفته،
اما میفته...
وقتی افتاد میشکنه،
بعضی وقتا دو تیکه میشه و شاید بتونی به هم بچسبونیش،
ولی بعضی وقتا میشه هزار تیکه.
شاید هیچ وقت نشه به هم چسبوندشون.
1 comments:
روانشانسی هم نمیخوادش خب...یه اصلی توی زندگی هست که اینجانب هم گاهی فراموشش میکنم:( اینه که در زندگی هرگز هرگز هرگز نباید مقاومت کنی...با آغوش باز برای هرچی پیش آآید آماده باش موازی باهاش هم نهایت تلاشت رو بکن...هرچی هم آخرش رخ داد بذار به حساب اینکه این برترین تقدیری بود که میشد...دیگه هم نبینم دوستم از شکستن و اینها بگه آ...ما میخوام همیشه پایدار بمونی
;)
Post a Comment