04 November 2009

ته نشین

یک درد یا غمی بزرگ است که در اعماق دل کوچکت ته نشین شده است.
گاهش اوقات که در دل غوغا میشود، این ته نشین ها رو می آیند و زلال دل آدم را کدر میکنند.
آدم میماند و یک دل بی تاب کدر که هیچ خاکی نمیتوان بر سرش کرد.
ای کاش دل آدم یک دهان داشت که داد میزد یا بالا می آورد.


5 comments:

مسلم said...

هوا بد است
تو با کدام باد میروی
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تــــــــــو وا نمیشود!؟
...
بسان رود
که در نشیب دره
سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزه ز مرده نیست!
زنـــــــــده باش !

ه.الف.سایه

آنیما said...

واقعا این دله که می گیره هیچ کاریش نمیشه کرد،گاهی که اینجوری میشم گریه خیلی کمک می کنه مثه اینه که بالا آوردی!!!ا

Nasibe said...

گریه کن کریه قشنگه, گریه سهم دل تنگه
منم با آقاهه نیماتون, موافقم

اما قربون دل گرفتت, غصه نخور...

آنیما said...

به! این نصیبه به من میگه آقاهه نیما!بابا آنیما نه نیما!!!ا

Nasibe said...

این آنیما...خوبه؟ ...ریحانم من هنوزم نگرانتنم, الان خوبی؟ توی لب مون, لیوانت رو دیدم, یادت افتادم...