21 May 2009

کوری-تنهایی

هیچ کس صدای ضجه های روحم را، صدای شکستن و خورد شدن وجودم را نمی شنود.
هیچ کس تلاطم وحشیانه ی ذهنم را نمی بیند.
همه کور شده اند.
جان خودم کور شده اند.
چه چیز چشمانشان را بسته است که واضحات را نمی بینند بیشتر روحم را خراش می دهد.
منتظر چه هستند نمی دانم.
منتظرند آب ها از آسیاب بیفتد،
بگویند خودت کردی.
آدم گاهی اوقات واقعا تنهاست.
حتی با اینکه خدای بالاسر نظاره گر اوست.
انگار تنهایی هم نوعی امتحان الهی است که خدا نظاره گر آن است.

4 comments:

Alireza said...

به قول شاعر
تنها بودن یه کابوس شوم ِ
کار دل نباشی تموم ِ؛

A.Zed said...

A.Zed like عین.صاد comment !!!


p.s. نذار آبها از آسیاب بیفته

hannan said...

salam

fekr konam inja ta hala postash gheib mishod. alan shak kardam ke dare nazaratesham gheib mishe?!

dafe pish inja 3 ta nazar nabood?!

bikari:

tavalodet mobarak:D (chie age 2 rooz ghablesh migan 2 rooz badesham mishe dige!)

a.navid said...

اما من صداي ضجه هاي روحت را مي شنديم، توان سخن گفتن نداشتم