بعضی روزها هست که آدم چایی و قهوه میخورد، پروژه و تمرین و تز و هر کوفت و زهرمار دیگری را جلو میبرد، دستشویی می رود.
بعضی روزهای دیگر هم هست که آدم چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
تمرین و پروژه و تز و الی آخر هم هیچ پروگرسی ندارد.
بعضی روزهای دیگر هم هست که آدم چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
چایی و قهوه میخورد، دستشویی می رود.
تمرین و پروژه و تز و الی آخر هم هیچ پروگرسی ندارد.
3 comments:
یاد دبیرستان و امیر بهخیر.
یهچیز داشتیم به اسمِ «کار گروهی» که مثلا قرار بود توش تمرین حل کنیم و درس بخونیم. ولی یه وقتایی به همچین بلایی دچار میشدیم توش.
امیر میگفت: «کار گروهی سگی» :D
ایول دقیقا!
چای و قهوه - دستشویی!
به شخصه کلا وقتی چای و قهوه هم نمی خورم، ولی مشغول یه کار جدی هستم، زیادی به اون مکان مراجعه می کنم، شدیدا فکرم رو باز می کنه
:D
Post a Comment