12 February 2009

نردبان

به مادرم که نگاه میکنم اگرچه تحصیلات عالیه دارد، استاد دانشگاه است که از نظر من یکی از بهترین جایگاه هاست و از نظر اجتماعی زنی موفق محسوب می شود در مجموع، ولی حقش خیلی بیشتر از اینها بوده است.

او همیشه خودش را فدا کرده است. درس خواندنش را به تعویق انداخته که چون همسرش همزمان درس میخوانده است، کار کنه که چرخ زندگی بچرخه. هر گونه سمت ریاستی را پس زده که در یک خانه دو رییس نمی گنجند!

تازه این فقط مربوط میشه به فدا شدن برای همسر. بیشتر از اون در نقش مادری خودشون رو فدای بچه هاشون می کنند.

برای من مادرم فقط یک مثاله از همه ی زنهایی که خودشون رو فدا می کنند. فدا می کنند تا همسرشون از خودشون بالاتر باشه. میشن نردبون ترقی همسراشون و بچه هاشون. حالا این وسط یا خودشون به طور کامل در حاشیه قرار میگیرند، یا با فشار خیلی زیادی که تحمل می کنند لنگان خرک خویش به مقصد می رسونند. طرف دیگری هم برای قضیه وجود داره. اون هم اینه که یک زن فرزندانش یا همسرش رو فدا کنه تا به اونجایی که میخواد برسه.

خودم هم نمیدونم که درستش چیه. گاهی وقتا حس میکنم که انگار یک زن آفریده شده برای فدا شدن. یه راه حلش اینه که اصلا طرف ازدواج و یا بچه دار شدن نره! که خیلی زود این راه حل رو خط میزنم. چون این خیلی بدتر از حالت قبلیه. بهره مندی از عشق و عشق ورزی، حالا چه به همسر و چه به فرزند به نظرم یکی از ارزشمند ترین چیزایی هستش که یه زن میتونه داشته باشه.

راه حل بهترش اینه که راهش رو جوری انتخاب کنه که خودش فدا نشه. راه خودش رو همونجوری ادامه بده که اگه تنها بود ادامه میداد. نه اون نردبون شریک زندگیش باشه و نه البته شریک زندگی اش نردبون اون. کنار هم سعی کنند پیش برن بدون اینکه رشد یکی لازمه اش توقف رشد اون یکی، حتی برای مدت کوتاهی باشه.

ولی اینم توی فرضیات فقط میتونه برقرار باشه. بخوای و نخوای مردا یه حس برتری نسبت به زنا تو وجودشون دارن که همین باعث میشه اگه یه زن خیلی وقتا کوتاه نیاد زندگی به چالش کشیده بشه.

راه حل دیگه ای وجود داره؟ آیا زن موفقی وجود داره که همسرش یا بچه هاش رو فدا نکرده باشه و خودش هم فدا نشده باشه؟

7 comments:

Anonymous said...

الحمد لله الذی جعلنا من المملحقین *المتاخرین بوبلاک قبلی
بیا نمیشه فارسی نوشت دیگه تو این خراب شده! همش اونوری میشه! علامتاش میره اولش. هی گفتم بلاگفا را ول نکن، گوش نکردی اینم نتیجش

*اینکه ما از ملحقیون متاخر وبلاگ قبلی شما بودیم باعث میشه که تکراریا برای ما جدید بنماید!

A.Zed said...

بی انصاف نباش !!! همه برای خانواده فدا کاری می کنن !!! چرا الان همه به پسرا میگن یه وقت زن نگیریا !!! دیگه نمی تونی درست رو ادامه بدی !!! و دیدیم که نتوانستند !!! چرا پسرا باید همه خرج خونه ای رو بدن که همه استفاده اش رو نمی برن ؟ و...؛

همه فداکاری میکنن !!! و البته مادرها بیشتر !!!؛


پی نوشت1: واقعا ناراحت میشم وقتی میشنوم که تو عقیده داری (اکثر) مردها از پا گذاشتن به روی شانه های زنها (= سوء استفاده) به موفقیت می رسند، اگه موفقیتی باشه ماله همه اس!!! هر چند این به معنی تکذیب فداکاری زنان نیست؛

پی نوشت2: من اگه جای پدرت بودم این رو می خوندم ناراحت میشدم !!!؛

Anonymous said...

خوب در مورد پست (شماره زدم که گم نشین!):

1) توی اینکه وقتی آدم تشکیل خانواده میده یا به هر تقدیری یه مسئولیتی در قبال بقیه پیدا میکنه، یک سری از علایق و امور شخصیش تحت الشعاع قرار میگیره شکی نیست. ولی مهم مدل نگاه آدم به این قضایاست. آدما یا میتونن بین این امور اجتماع حاصل کنن و یا باید از میانشون یکی یا درصدی از هر کدوم رو انتخاب کنن. و این خودشونن که باید این انتخاب رو بهینه کنن. اینکه آدم تشکیل خانواده، تربیت بچه و... رو ترجیح بده به اون چیزایی که شما گفتین، معنیش قربانی شدن نیست. اصولا این دید مشکل زاست. کسی که واقعا اون امور براش ارزشمندترن و نمیتونه بین اونها و مسئولیت زندگی اجتماعیش تعادل برقرار کنه، واقعا ازدواج کردنش هم ظلم به خودشه هم به همسرو بچه هاش (دقت کنین گفتم که براش مهم تره)

2) و باز دقت کنید که من اینجا هنوز مرد و زن رو از هم جدا نکردم. به نظر من ریشه این مسائل، مدل تقسیم کار سنتی هست. همیشه مرد مسئولیت کسب درآمد و اداره خانواده رو داشته. و این انتظاریه که همه به طور طبیعی از مرد داشتن و هنوزم دارن. برای همین منظور بوده که مرد برای افزایش مطلوبیت خودش در بازار کار و رقابت با بقیه و ساختن زندگی بهتر، خیلی وقتا "مجبور" به طی این مسیریه که شما مسیر ترقی نامیدین. و باز هم به سبب همون توقعات سنتی از مرد که باید تکیه گاه باشه، باید تصمیم گیری کنه، مسئولیت خانواده با اونه و... این بحثا که مردا دوست دارن بالاتر باشن یا ریاست کنن و... پیش اومده. خانوم ها اکثرا بر خلاف اونچه ابراز می کنن خواهان چنین ویژگی هایی توی مردان هستند. اکثرا ترجیح میدن تحصیلات و موقعیت اجتماعی همسرشون بالاتر باشه و...

علیرضا said...

به نظر من تو خونه ای که هم مرد و هم زن دنبال هدف خودشون برن این بچه ها هستن که فدا میشن. بالاخره یه نفر باید باشه که خودش و وقتش رو بیشتر در اختیار بچه ها بذاره تا اهداف شخصی اش! و چون تو جامعه سنتی ما مرد نون آور خونه است و باید به یه جایی برسه که بتونه آرامش رو در اختیار اهل خونه قرار بده. بنابراین نه الزاما به خاطر حس برتری جویی مردها، زنها کمی کنار می کشن از چیزی که میخوان بهش برسن و به نظر میاد که خودشون رو فدای زندگیشون کردن. البته فدا کردن ها نه که بگم نکردن ولی به قول خودت ترید آفیه دیگه

پژمان said...

"بخوای و نخوای مردا یه حس برتری نسبت به زنا تو وجودشون دارن که همین باعث میشه اگه یه زن خیلی وقتا کوتاه نیاد زندگی به چالش کشیده بشه"

خوب باید تلاش کرد، که این دید و حس رو از مردا گرفت! این یه چیزی نیست که توی ذات مردا باشه، فرهنگمونه که سبب بوجود اومدن این حس شده!

Anonymous said...

3) حالا با تغییرات اجتماع یک سری از این جایگاه ها و توقعات عوض شده. زن ها خواهان مشارکت بیشتر و تصمیم گیری و.. هستند. و خواهان طی این مسیری که اون رو مسیر ترقی نامیدید. نکته اینجاست که خیلی وقتا این مسائل با ملزوماتش در نظر گرفته نمیشه. یعنی مثلا خانومها خواستار مشارکت در تصمیم، داشتن شغل بیرون از منزل، تحصیلات، رسیدن به علایق خود و... هستند و کارکردن در خونه، نگهداری و تربیت بچه ها،آشپزی و تمیزکاری و... رو کارهایی ناخوشایند و دون می دانند.

4) با این دید هم مرد ها را که به انجام کارهای مورد علاقه آنها می پردازند ملامت می کنند و از اینکه خودشان باید به کارهای دون بپردازند انزجار دارند. با این دید چه زن از علایق خود بگذرد و به این کارهای دون تن دهد و چه این کارها را در کنار کارهای مورد علاقه خود انجام دهد، در هر دو صورت خود را قربانی می بیند و مرد را غاصب حقوق خود. و این نارضایتی در زندگی خود او و همسر و فرزندانش کاملا تاثیر می گذارد.

Anonymous said...

و اما نکته ای که گفتم مورد غفلت واقع می شود:

5) اینکه پرداختن به این کارهای مورد علاقه و مسیر طرقی! برای مرد یک وظیفه است که درآمد خانواده از آنجا تهیه می شود. در اکثر موارد خانم ها خواهان پرداختن به این مسیر طرقی هستند بدون پذیرفتن مسئولیت های آن. برای مثال در اکثر موارد اگر زن به کار بیرون خانه می پردازد و... انتظاری از صرف این درآمد در خانواده نیست.

6) مخلص کلام آنکه، اگر به مرور حیطه های کاری مردان و زنان به هم نزدیک شده است، مسئولیت ها و توقعات نیز باید همراه با آنها تعدیل شوند. برای مثال آن کارهای دون به مرد سپرده شود و کارهای مسیر ترقی به زن (البته با مسئولیت های آن). و یا اگر تقسیم کار به این صورت است که هر دو در کارهای دون و مسیر ترقی! شریک باشند، در تقسیم مسئولیت آنها نیز شریک شوند.

توضیح: به نظر من کارهایی که در اینجا دون خوانده شد ارزشی برابر و گاه بیشتر از آن کارهایی که اینجا مسیر ترقی خوانده شد دارند. و حتی گاه مطلوبیت بیشتری از دید من. (من این کارهای دون رو ترجیح میدم ؛) )