14 October 2010

:(

خدایا
این پایین مایین ها رو هم یه نیگایی بنداز
یکی داره اینجا دست و پا میزنه
خیلی بدی که ولم کردی و دیگه دوستم نداری
خسته شدم خوب
مگه نگفتی هر کسی امتحانش قد تحملشه؟

5 comments:

Nasibe said...

هـِــی اون "یکی"! اولا "خیلی بدی" رو من با حس خوب به کار میبرم... لااقل با خدا قهر کن و بگو خیلی بدجنسی

در ثانی خنده دارش اینه که یکی باید بیاد تو رو بزنه که اینهمه رحمتهای خدا به خودت رو نمیبی، تزت گیر کرده، شدی دست و پا زن و اینها

در پایان اینکه من خودم هم خیلی وقتها تووی زندگی(نیست حس بی پناهی میکنم) اشک میریزم و میگم دنیا تاریک شده، اما یادت باشه تاریک تر از این هم میتونست باشه و نشده...

تازشم، نه اینکه فقط خودت مشکل داری!!! هر کس به سهم خودش خوشی و سختی داره...مهم اینه که بعدا که برگشتی این روزها رو مرور کردی، لبخند بزنی که واو* من سربلند بیرون اومدم و مهم همین هست که خودت حس خوبی داشته باشی


*wow:)

Reyhan said...

نصیبه
نصیبه
نصیبه
امروز یه اتفاقاتی افتاد که این گره های در هم تنیده تز در مقابلش هیچی نبود. نمیدونی من تو این آزمایشگاه چی کشیدم.
چقدر گریه کردم و به خدا گفتم میدونم ناشکری کردم، ولی تو نباید اینجوری میزدیم و نعمت هاتو ازم میگرفتی که صدای از بالا به پایین افتادنم رو همه بشنون

Nasibe said...

آخی، راستش من نیست قبلش بهت سعی کرده بودم با مهر و محبت و زبان نرم روحیه بدم، به خدا خواستم اینجا یه کم بایاس سربی هم پیدا کنی و بلند شی و محکم شروع کنی

اما واقعا ببخشید اگه کامنت ام که در راستای تز بود، بی راستا بود حالا...

کاش امروز میومدم آزمایشگاه، خدا نکنه، بیفتی...من بهت که گفتم این تسبیح سبز رنگه رو میندازم تووی مترو، چهره ی تو توو قلبم میفته...

ریحانه جان! دیشب توو ایمیلم بهت گفتم به مریممون هم همیشه یه چی رو میگم، به خاطر همون یه چی، بیشتر آرامش خودت رو حفظ کن، نگذار غصه هات به درونی ترین لایه های احساست لطمه بزنه... روحت نباید آسیب ببینه

من هم دعات میکنم
:)

Reyhan said...

جیگرتو خام خام
:*

ع.نوید said...

سلام ریحان
آمدم بگم که ما (من و خدا) همیشه حواسمان به تو و نوشته هایت هست
پس نا امید نشو از رحمت خدا، اگه امتحانت سخته

ما هوا تو داریم