13 December 2009

اینجا شریف است-۱

اینجا شریف است.
اداره ی دانش آموختگان.
جایی که اگر شریفی بوده باشی، باید برای کارهای مربوط به فارغ التحصیلی و هر آنچا از زیر و رو به آن مربوط است مراجعه کنی. و خدا رحم کناد بر بندگانی که کارشان به اینجا می افتد.
جهت ذکر عمق فاجعه تنها به اکسپریمنت خودم اشاره میکنم در شرح آن همین بس که:
این جانب نزدیک به یک سال و اندی است که مقطع لیسانس خود را به پایان رسانیده و فرم ها رو پر کرده و تحویل داده ام. گویا یک مدرکی از پیش دانشگاهی باید به دانشگاه داده میشده که از طرف پیش دانشگاهی ما داده نشده بود. بعد از حدود یک سال یک روز زنگ زدند که چه نشسته ای که تو که فارغ التحصیل نشدی! برو این کارت رو بکن(نمیدوانم که چرا اینها این موضوعات را آن موقع که آدم دنبال کارهایش است نمیدانند!) بعد چون تابستان بود ما هم کمی تنبلی کردیم و با یک ماه تاخیر رفتیم فرم را گرفتیم و تحویل پست دادیم و از روی حماقت رسید اون رو به اداره ی پذیرش و نظام وظیفه تحویل ندادیم که دیگه وقتی پست کردی حتما کار انجام میشه دیگه!
چندی پیش، یعنی حدود ۳-۴ ماه بعد که رفتیم کارنامه لیسانسمان را بگیریم دیدیم هنوز وضعیتمان به فارغ التحصیلی تغییر نکرده است! علت را جویا شدیم گفتند شما کارهایتان را نکرده اید! رفتیم پذیرش و گفتند فلان مدرک(همونی که گفتم رفتم پست و ...) رو نداری تو مدارکت. برآشفتم که من ۴ ماه پیش آن را ارسال کردم و گفتند وا؟! خوب بگذار که استعلامی بکنیم. استعلام را کردند و معلوم شد که ما آن کار را کرده ایم. به همین خاطر پس از یک سال و اندی تازه پرونده ی ما به جریان افتاد!
یک هفته بعد رفتیم اداره دانش آموختگان که به گفته ی خودشان از ۸-۱۱ هر روز باز است ولی در واقع از ۹ می آیند و از ۱۰:۴۵ درها بسته میشود. ساعت ۹:۱۵ آنجا رسیدیم و نزدیک به نیم ساعت پشت پنجره ای که مربوط به ما بود ایستادیم و خانمی که باید می آمد و آن پشت به کارها رسیدگی میکرد نیامد! ما هم خسته شدیم و گفتیم فردا می آییم!
فردا آمدیم و باز هم خانوم نبودند و یک ربعی ایستادیم تا آمدند. کارمان را گفتیم و گفتند این که به من مربوط نیست! برو پنجره ی سوم. دست از پا درازتر و فحش به خود دهان راه افتادیم به سمت پنجره سوم. خانومی که باید آنجا میبود هم نبود. یک ربع دیگر ایستادیم تا یک خانومی آمد و یک پارچ چایی رو گذاشت رو میزش و دوباره رفت! ما هم از تعجب فکمان تا زمین. بعد از ۱۰ دقیقه برگشت و جایی اش را که داشت سرد میشد برداشت و میخواست دوباره برود که یک گوشه ای آن را بخورد! که ما شاکی شدیم که ببخشید میشه این کار ما رو انجام بدید؟ کار را پرسید و گفتم فلان گفت این که کار من نیست برو پنجره اول(همون جایی که اول رفته بودم). گفتم الان اونجا بودم و من را فرستادند اینجا که برگشت به آن پنجره اولی گفت این که کار تویه چرا فرستادیش اینجا؟!
خانوم پنجره اولی به ناگاه متوجه شد که کار من مربوط به ایشان است. رفتم آنجا و شماره دانشجویی من را پرسید و بعد رفت در لابلای پرونده ها ببیند وضعیت به چه گونه است. یک دور با چشم به یک تلنبار از پرونده ها نگاه کرد و گفت نیست! اینبار من که کلافه شده بودم کمی صدا را بالا برده و گفتم یعنی چی که نیست؟ همین یک هفته پیش از پذیرش دادن بالا! صدام که بالا رفت یه کم کار رو جدی گرفت و رفت اینبار گشت واقعا! بعد پرونده پیدا شد! و گفت این که تازه اومده ۵ هفته ی کاری دیگه بیا!
من که شاکی شده بودم این بار با صدایی بلندتر گفتم که شما مرا به سخره گرفته اید که اینگونه اینور و آنور میشوم؟! یک سال و نیم است تمام شده کارهایم و فرم ها را تحویل داده ام هنوز اینجایم؟! اینها را که گفتم یک خانومی پرید بیرون که عزیزم عصبانی چرا هستی و تو که فوق هم اینجایی حالا بیا و سر بزن و .... گفتم هفته ی دیگه میام باید آماده شده باشه! گفت محاله هفته دیگه آماده شده باشه. حالا ده روز دیگه بیا. من هم گفتم وقتی بعد از ۴ ماه باید برم بگم پرونده ام رو بدید بالا تا بیاد کارهاش راه بیفته معلومه یک هفته ای انجام نمیشه! بعدشم خانومه خندید و گفت اینجا ایرانه!!!
بله. اینجا ایرانه. من اگه صدام رو بالا نبرده بودم و مثل سیب زمینی بودم اونا هم هی این دست و اون دست میکردن. ولی نشان به آن نشان که از دو روز بعد مدام تلفن میزدن و کارهام رو پی گیری میکردن و کارم یک هفته ای انجام شد!

8 comments:

Nasibe said...

آخي...حس غريب با حسرت كه ميگيم از صميم دل"اينجا ايران است" خيلي خيلي آشناست در عين حال...حالا خدارو شكر الان ديگه پس تموم شد...تبريك يه عالمه به بهترين دوست جون دنيا و بهترين هم لب اي دنيا و بهترين بهترين شريفي...فكر كن! حالا ميتوني بهم برچشب باينري رو بزني...مواظب خودت باش ريحان

Reyhan said...

آره الان هم میتونم بهت برچسب بزنم
:D
الان تو مود یک ات هستی
:D
فردا صبح هم که میای لب تو مود صفر هستی و منو میخوری
:D

mirkhosro said...

به نظر من این اداره دانش‌آموختگان اتفاقا یکی از بهترین و باکلاس‌ترین محیط‌های اداری ایرانه. نشون به اون نشون که فقط با یه کم تون صدا رو بالا بردن کارت راه افتاد و مجبور نشدی دست به دامن پارتی و هدیه بشی. این‌ها واقعا می‌فهمند که با دانشجو طرفند و خیلی رعایت می‌کنند. حالا نمی‌دونم چرا انقدر بهشون فحش می‌دی!!

A sed Hannan said...

salam

migam pas shirinie faregho tahsilie lisans faramoosh nashe :D

Nasibe said...

ريحان عزيزم؛ هنوز 1 هستم و يه عالمه مرسي براي فايلها

امیرحسین said...

این بالا بردن صدا بعضی وقتا کارسازه، بیشتر وقتی طرف حساب آدم خانم باشن :دی

بعضی وقتا نمیشه صدا رو بالا برد، عواقب داره :دی

روز اول که اومدیم برا ثبت نام یه کاغذ بهم دادن که شما که دوره قبل تحصیلت رایگان بوده باید بری دانشگاه قبلی یه تعهد بدی، چندی بعد من رفتم آموزش دانشکده بپرسم قضیه این چیه کسی چیزی نمی دونست، رفتم تحصیلات تکمیلی کل بازم نمی دونست، رفتم پذیرش بازم فایده نداشت!؛

آخرشم گفتن تو برو، حالا اگه به مشکل خورد بعدا برو درستش کن!!؛

آنیما said...

pasi njurk tom igi az sha hidbe heshtiham badt are!!albate unja ham man ba dava karamo rah andakhtam!un ruye animusimo ovordam bala!!!

م.صادق said...

سلام
مطلب جديد حاضر است
بفرمائيد
در صورت تمايل به تبادل لينك، بگيد، خوشحال مي‌شم