بعضی ها اعتماد به نفسشون اونقدر زیاده، اونقدر زیاده، اونقدر زیاده، که ...
-----------------------------------------------------
تشکر نوشت: ممنون از همه ی کسانی که دعا کردن. خصوصا مامانم و علیرضا.
تحیر نوشت: خدا هم حساب و کتابش حرف نداره ها! یعنی ما یه کاری باید میکردیم که نکرده بودیم و همه چی گیر همون بود! بر این بنده ی حقیر مسجل شد که برای تک تک "نیت "های بد و "کار"های بد - حالا شاید بهتر باشه بگم کارهایی که خوب نبوده، نه اینکه لزوما بد بوده باشه - ما، عمودهای آتشین در طول و عرض های متفاوت آماده شده است که انتظار ما را میکشد و هر عملی یک عکس العملی دارد. خلاصه حواسمون باشه که خدا حسابگر خیلی دقیقی یه. خیلی باحالی خدا. با اینکه از استرس صورتم ۷۶۸۵۹۴۳۰ تا جوش زده و شده عین ته دیگ عدس پلو، ولی خیلی حال کردم باهات!
خطاب نوشت: برو تو آینه نیگا کن، میبینی یه گربه سیاه زشت بهت زل زده.
----------------------------------------
سلامت نوشت: الان از نظر سلامت جسمانی در تحدب سینوسی به سر میبرم!
Talent نوشت: زنگ زدم به مادر علیرضا که چشم روشنی بگم مادربزرگش از کربلا اومده، کلی هم تمرین کرده بودم ها! آخرشم گفتم چشمتون روشن نباشه :((
-----------------------------------------------------
تشکر نوشت: ممنون از همه ی کسانی که دعا کردن. خصوصا مامانم و علیرضا.
تحیر نوشت: خدا هم حساب و کتابش حرف نداره ها! یعنی ما یه کاری باید میکردیم که نکرده بودیم و همه چی گیر همون بود! بر این بنده ی حقیر مسجل شد که برای تک تک "نیت "های بد و "کار"های بد - حالا شاید بهتر باشه بگم کارهایی که خوب نبوده، نه اینکه لزوما بد بوده باشه - ما، عمودهای آتشین در طول و عرض های متفاوت آماده شده است که انتظار ما را میکشد و هر عملی یک عکس العملی دارد. خلاصه حواسمون باشه که خدا حسابگر خیلی دقیقی یه. خیلی باحالی خدا. با اینکه از استرس صورتم ۷۶۸۵۹۴۳۰ تا جوش زده و شده عین ته دیگ عدس پلو، ولی خیلی حال کردم باهات!
خطاب نوشت: برو تو آینه نیگا کن، میبینی یه گربه سیاه زشت بهت زل زده.
----------------------------------------
سلامت نوشت: الان از نظر سلامت جسمانی در تحدب سینوسی به سر میبرم!
Talent نوشت: زنگ زدم به مادر علیرضا که چشم روشنی بگم مادربزرگش از کربلا اومده، کلی هم تمرین کرده بودم ها! آخرشم گفتم چشمتون روشن نباشه :((
8 comments:
من هم به نوبه ی خودم از خدا تشکر می کنم، واقعا دمش گرم.
از همین جا هم روی ماهش رو می بوسم که خیلی با حــــــــــــاله
;)
پ.ن. جوش های صورت شما هم ایشالا زودتر خوب میشه، جوش اینها رو دیگه نخور که توی لوپ بی انتها میفته ها
:D
تو عروسم شدی هنوز حرفای زشت میزنی؟:دی
فامیلای شوهرت میان می خونن زشته:دی
پ.ن: آره بعضی وقتا آدم از بابت محاسبات خدا انگشت به دهان می مونه!
:)
نه دیگه قبول نیست
یه ریحانه ی خوشگل مهربون تو آینه بهت زل میزنه
راستی بچه های آز شیرینی میخوان کسی نمیدونست , بهشون یادآوری کردم, عصبانی نشی ها...حالا خواستی هفته ی بعد به خودم تنها بده شیرینی
خوشحالم خیلی که خوبتری
به نصیبه:
خطاب نوشت به اون گربه سیاهی بود که فکر میکرد به حرفش بارون میاد
;)
باشه من حتما شیرینی میدم
:D
به زهرا:
کذوم حرف بد؟
ما که بهشون گفتیم حالا کم کم می فهمین! :دی
به کی؟
چی رو کم کم میفهمن؟
مشکوک
!!!
ریحانه جون, زهرا همون زهرا نرم افزاری ئه هست که از امیرکبیر اومده؟
نه اون یکی زهراست که عمران میخونه و یه دفعه باهام اومده بود دانشکده
Post a Comment