20 August 2015

هزار و یک شب من

یعنی تو این دو ماه گذشته به تعداد انگشتان دست بوده شبایی که من سرما راحت رو بالشت گذاشتم و هیچ اتفاق خاصی پیش نیومده.
یه شب سرد بوده و وسطش فوق العاده گرم شده.
یه شب گرم بوده فوق العاده سرد شده.
یه شب طوفان وحشتناک شده.
یه شب باد در اتاق رو خیلی بی آروم با صدای جیرجیر باز کرده و تا سر حد مرگ منو ترسونده.
یه شب از زیرم دیدم باد میزنه، فهمیدم تشک بادیم سوراخ شده.
امشبم که جای همه خالی، داشتم خیلی راحت غلت سلطنتیم رو تو تشک بادی کویین که فقط خودم و خودم روش میخوایم و دیگه سر سانتی مترش با علیرضا جنگ نداریم، که یهو زیرم خیس شد!!! شوکه شدم که خدایااااا، چرا زیرم یهو خیس شد؟ همونجوری که تند تند لایه های دو تا لحافی که به هم پیچیده بودم دور خودم رو میزدم کنار، با کنار رفتن آخرین لایه دیدم انگار خون پخش شده روی ملحفه ام. پنیک کرده بودم چی شده که این همه خون از من یکهو رفته که با یه حرکت کوچیک یه بلک بری یه گنده رخ نمود!
امیدوارم حالا که مزه ی بلک بری هیچ ربطی به شاتوت نداره، پاک کردن لکه اش هم به سختی اون نباشه.

1 comments:

Nasibe said...

اولش خوندم اصلا منمن پنیک کردم یه لحظه قلبم وایساد، بانو فکر ما هم باش وقتی مینویسی :*