02 August 2015

چقدر دلم برای شاعر درونم تنگ شده

برای من همیشه عشق* و شعر مترادف بودن.
شعر عشق درونم رو شعله ور میکنه.
شب مورد علاقه ام یلدا بود**، که حافظ میخوندم و برای بقیه فال میگرفتم و کلی تفسیرای جورواجور از توش در میاوردم.
دوست دارم رو بورد محل کارم شعر بنویسم.
با ارزش ترین هدیه ای که میتونم بگیرم اینه که یکی برام شعر بگه، یا یه کتاب شعر بهم بده که به یادم شعراش رو خونده.
باید با دلم آشتی کنم. دلم دلش تنگه.

*عشق نه لزوما عشق زمینی، حس والای عشق، حس ناب عشق

**نه که الان نباشه. ولی شب یلدای سال گذشته یه سفره ی خیلی خوش رنگ و لعاب با یه عالمه خوراکی های خونگی چیدم که دیدنش هر کسی رو به ذوق میاورد. حافظ فقط بخشی از تزیین سفره بود که باز هم نشد. وات ا لیم.

0 comments: