دوباره درد،
دوباره حس های بد،
حس پوچی،
حس تموم شدن وقت،
بغض،
و آخرش تسلیم.
نه،من تسلیم نمیشم.
هیچ کس از فرداش خبر نداره.
میخوام امروزم رو زندگی کنم.
ترحم کسی رو نمیخوام.
نمیخوام ناتوان باشم، حتی از یه دوچرخه سواری معمولی و فعالیت های عادی.
من تا آخرش هستم.
حتی اگر آخرش نزدیک باشه.
دوباره حس های بد،
حس پوچی،
حس تموم شدن وقت،
بغض،
و آخرش تسلیم.
نه،من تسلیم نمیشم.
هیچ کس از فرداش خبر نداره.
میخوام امروزم رو زندگی کنم.
ترحم کسی رو نمیخوام.
نمیخوام ناتوان باشم، حتی از یه دوچرخه سواری معمولی و فعالیت های عادی.
من تا آخرش هستم.
حتی اگر آخرش نزدیک باشه.
0 comments:
Post a Comment