12 June 2015

مهمان-۲

دوباره درد،
دوباره حس های بد، 
حس پوچی، 
حس تموم شدن وقت،
بغض،
و آخرش تسلیم.
نه،‌من تسلیم نمیشم.
هیچ کس از فرداش خبر نداره.
میخوام امروزم رو زندگی کنم.
ترحم کسی رو نمیخوام.
نمیخوام ناتوان باشم، حتی از یه دوچرخه سواری معمولی و فعالیت های عادی.
من تا آخرش هستم.
حتی اگر آخرش نزدیک باشه.

0 comments: