01 January 2011

میدانی خدا؟
اعتراف سختی است.
ولی باید اعتراف کنم که من تو را نمی شناختم و بعید است بشناسم.
میدانی خدا؟
ترجیح میدهم تصویری که از تو در ذهنم دارم یک خالق باشد که دلش بخواهد به بنده اش رحم میکند و دلش نخواهد نمیکند.
دیگر هم نمیخواهم به عدالت و رحمانیت و رحیمیت و این چیزها فکر کنم.
خدایی دیگر!
تصمیم میگیری و هر کاری دوست داشتی میکنی.
اصلا میدانی؟
همه اش تقصیر مادرم است.
از آن اول بچگی به من گفت که خدا به همه آدمها به یه اندازه داده. به یکی پول و زیبایی داده و سلامتی نداده. به یکی سلامتی و خوشی داده و پول نداده. خلاصه از اینجور حرفها که اصلا خودت بهتر میدانی.
از اول عمرم با این تفکر زندگی کردم.
اما الان به این نتیجه رسیدم که اشتباهه.
الان فهمیدم حافظ درست میگه.
که جام می و خون دل، هر یک به کسی دادند.
خیلی ها هستن تو این دنیا نه پول دارن و نه خوشی و نه سلامتی و نه هیچی.
زندگی شون رو جوری ساختی که شرافت آدمیش زیر سوال میره.
یه عده هم همه چی دارن که به دنیا میان و چقدر هم خوب زندگی میکنن و چقدر هم خوب میمیرن.
به اون دنیات هم کاری ندارم.
یه عدالت واسه خودت تعریف کردی که من هیچ جوره نفهمیدمش.
بذار به حساب عقل ناقص من.
ولی من شک ندارم همه رو از دم آتیشت میگذرونی.
اینایی هم که میگن فلان امام شفاعت میکنه و اینا رو دیگه قبول ندارم.
اومده شدیم به این زندگی که سختی بکشیم.
باشه میکشیم.
تا قبل از این ازت توقع داشتم موقع سختی ها نگام کنی و محلم بذاری و دلخوشی داشته باشم.
الان ازت هیچ توقعی ندارم.
تو خدایی.
منم بنده.
بکن هر کاری دوست داری.
دیگه خسته شدم از بهت امید داشتن.
میگم، تقصیر تو نیست.
تقصیر این معلما و پدر و مادرهاست.
تو خودت گفتی دلم بخواد به کسی میدم و دلم هم نخواد نمیدم!
خوب گفتی دیگه.
امید چیه دیگه؟
امید به چیزی که از چمیدونم به مقیاس ما از میلیونها سال قبل مشخص بوده.
راستی دستت درد نکنه که مصیبت رو میدی توان تحملشم میدی.
الان اگه حتی یه قطره اشک تو چشام جمع شده باشه. تمام و کمال پذیرفتمش.
حیف که قبلا ها به یه دید دیگه نگاهت میکردم.
به دیدی که مهربون بودی و امید داشتم همش بهت و میگفتم هر کاری هم بکنم حق کسی رو که نخوردم و پول کسی رو که بالا نکشیدم و آدم که نکشتم و ...
دوست داشتم همونجوری که پدر و مادرم رو دوست داشتم دوستت داشته باشم.
حیف که نشد.
یه چیزی رو خودت میدونی.
اینکه وقتی بفهمی اون خدایی که تا حالا بهش میگفتی خدا، با خدای واقعی فرق داره چقدر دچار خلا میشی!
الان حس میکنم مشرک بودم!
همه نمازها و روزه هام باطل بوده.
تو اون خداهه نبودی.
یعنی اون خداهه تو نبود.
راستی، کاش حداقل این اجازه را میدادی که بنده هایت بتوانند وقتی خسته شدند از دست زندگی شان خلاص شوند.
دو هفته پیش قرص خوردم.
بار دوم بود، نه؟
بار اول فکر میکردم آنقدر قرص کارم را تمام میکند.
خوب آدم اشتباه میکند. خودت جایز الخطا آفریدی اش.
این بار همان مقدار خوردم.
امید داشتم همین مقدار تمام کند ولی به عمد هم نباشد. تو را که نمیشود. خودم را که میتوانستم گول بزنم.
نتیجه اش ۳-۴ روز معده درد شدید بود.
خدایا نمیشد که بشود؟
خسته شدم خوب.
میدانم پدرم و مادرم و برادرم و همسرم دوستم دارند. اما هیچ کس دیگری ندارد.
همه اذیتم میکنند.
هیچ کس محل نمیگذارد.
حتی دوستی ندارم بیاید دستم را بگیرد ببرد هواخوری.
ببرد حرف بزند خالی شوم.
همه رفته اند.
تقصیر خودم است میدانم همه اش را.
خواستم کمی با یک خدای سختگیر و نامهربان درد دل کنم.

8 comments:

/ said...

nemidunestam inghad ruhiat kharabe,ama bavar kon jeddi migam k ruhie manam kharabe,vagarna hatman mioomadam pishet.man khodam b yeki ehtiaj daram biad dastamo begire bebare begardune.omidvaram zud halet behtar she va hale man ham...

soofi said...

دیالوگ قشنگی بود ...خیلی خوشم اومد یه جاهایی حرف دل خیلی از آدما را گفته بودید... اما در مورد خودکشی منم یه باری تجربه این کارو دارم ومتاسفانه با 135 تا قرص هم نشد که بمیرم اما اون زمان داستدلال من واسه اقدام به خودکشی خیلی فراتر از دوست داشتن و این حرفا بود.. اگه واقعا به خاطر این می خواستید خودکشی کنید من که نمردم عزیزم به جان خودم از همین حالا

Anonymous said...

اوفففف... تازه مطلبت رو خوندم و خوب خیلی دلم می خواست که وقت داشتم که مفصل برات می نوشتم و حرف میزدیم و...
قبلا هم این مدل دیدگاهت رو در مورد خدا گفته بودی. اون خدای خشن...

می دونم که احتمالا خیلی بهت سخت گذشته و خوب به احتمال زیاد ما نمی تونیم حست رو درک کنیم. ولی فقط خواستم بگم که خدا خودش خودش رو خدای مهربون معرفی کرده. خدایی که سرآغاز همه سوره هاش یادآوری رحمانیت و رحیمیتشه. (الا یکی که اونم توی یه سوره دیگه جبران کرده!)

خدایی که از رگ گردن بهمون نزدیک تره، گفته از من بخواین و من رو بخونین تا اجابت کنم، از مادر و پدر برامون دلسوز تره و میگه اگر از میزان علاقه من به خودتون آگاه بودین از شوق می مردین! (لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا)

اگر بدونیم که خدا خیر مطلق و بینهایته، بدونیم ارحم الراحمینه، بدونیم دایره رحمتش همه رو در برمیگیره، اونوقته که دنیا رو یه جور دیگه میبینیم. اینکه جز خیر برای آدم مقدر نمیشه و هر آنچه از نیکی به ما میرسه از طرف اونه و هرچه بدیه از طرف خودمون (نتیجه اعمال خودمون و محروم کردن خودمون از اون خیر گسترده)...

می دونم پذیرش این حرفها و دیدن خیر خواهی خدا از پس مشکلات زیاد پیش رو که باهاشون دست و پنجه نرم می کنیم، خصوصا برای اونها که الان وضعیت سختی رو تجربه می کنن سخته؛ ولی من به این ایمان آوردم که اگر صبر کنم، در نهایت حکمت خدا و خیر خواهی نهاییش برام آشکار میشه (مثلا جدیدا به کرات این مساله در مورد سربازیم رخ داده. برخی از بچه ها در جریان سختی ها و دوندگی هام هستن)...

در مورد عدالت هم خودت بهتر میدونی که عدالت مساوی دادن به همه نیست. عدالت اینه که از هرکی هر چقدر بهش دادی بخوای. خیالت هم راحت. اگه آخرت رو حذف کنی توی دنیا عدالتی نمی بینی...

امیدوارم مثل اسمایلی بغل وبلاگت الان شاد و خندون باشی. ایشالا فرصتی پیش بیاد و بیشتر حرف بزنیم.

امضا:
یک سرباز!

Reyhan said...

میدونی سرباز؟
شاید منم اگه یکی به این حال میفتاد و اینقدر میبرید بهش همین حرفا رو میزدم. راستش حرفایی هست که خارج از مطرحش کردنش بین یه سری آدم غریبه ای هست که اینجا رو میخونن. ولی وقتی هدفت رو یه چیز الهی در نظر میگیری کارت خیلی سخت تر میشه. وقتی تو کارت گره میفته شک میکنی. خودت میدونی نیتت ناخالصی نداره و واسه هیچ چیز دنیوی نیست. و نمیفهمی چرا چیزی که نیتش در راه خداست باید به گره بخوره. این کانفلیکتهای ذهنی بیشتر اذیتت میکنه. که حتما خدا نمیخواد تو بهتر باشی. این نیت تو رو نمیخواد و ...
نمیدونم میتونی درک کنی یا نه

Anonymous said...

be nazare man age tavaghoemoono az khoda biarim payin dar hade vaghei naomidiam kamtar pish miad!
baz be nazare man na khoda adele va na gharare ke adel bashe!
vaghti mibini nazarieh ba vagheiat nemikhone say kon donbale ye nazarie behtar begardi na inke vagheiat ro enkar koni ya bekhay be zoor tafsiresh koni ke ba nazarie motabeghat peida kone!
edalat chon matloobe ensaane mikhad oono dar khodayi ke be nazaresh kamele hatman bebine! vase hamin vaghti oono asl gharar mide o mibine ke donya bash sazegar nist bejaye inke too asli ke farz karde shak kone miad o rahe halaye janebi mese behesht o jahanam o tadbir o hekmat o in chizaro dorost mikone! ke dar nahayat ham eghna nemishe o majboore sare khodesho bokone zire barf!
shayad in tarze tafakor vase adamayi ke dorooghe shirin ro be vagheiate talkh tarjih midan rahe hale khoobi bashe vali be nazareman behtare adam vagheiate ro harchand talkh ghabool kone va zendegish ro bar asase oon tanzim kone!
age be in natije residi ke khoda adel nist! khob say kon to in adlo ta hadi ke mitooni varede zendegie khodet o baghie bokoni! entezaram nadashte bash ke khoda hatman harchi sange az jolo pat bardare chon niatet be fekre khodet kheire! be in ham fek kon ke shayad hamchin gharari nist o hichvaght ham naboode o adama chon doos dashtan intori bashe jahan intori vase khodeshoon tasavoresho ijad kardan!
movafagh bashi o shaad

رها said...

منم زیبا



که زیبا بنده ام را دوست میدارم



تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید



ترا در بیکران دنیای تنهایان



رهایت من نخواهم کرد



رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود



تو غیر از من چه میجویی؟



تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟



تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم



تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن



که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم



طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت



که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که



وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد



تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.



که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت



وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم



مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟



هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟



که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور



آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را



این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی



به پیش اور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم



لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم



غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟



بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است



قسم بر عاشقان پاک با ایمان



قسم بر اسبهای خسته در میدان



تو را در بهترین اوقات اوردم



قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من



قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور



قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد



برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو



تمام گامهای مانده اش با من



تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید


ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد

Anonymous said...

سلام دوباره

ببخشید که من هفته ای یه بار بیشتر نمی تونم بیام ولی در طول هفته به یادت بودم...

عرضم خدمتت که من هر حرفی زدم از ته دل و با اعتقاد کامل گفتم و برای دلداری دادن نبوده. توی این شکی ندارم که خدا مهربانترین و بخشنده ترین "وجود" هستش و به حمدالله همیشه به من لطف بیکرانش رو عرضانی داشته و از اون بالاتر به من درک الطافش رو داده. امیدوارم برای بقیه هم این مهم حاصل بشه...

در مورد عدالت خدا از اونجا که تو رو یه مومن و فردی مذهبی می دونم لزومی نمی دونم که توضیح بدم عدل به معنی و مفهوم واقعی "عدالت" جزو اصول مذهب شیعه هست و فکر می کنم لازم نباشه وجود جهنم و بهشت که همانا نمود عملی اعمال خود ماست رو به تو متذکر بشم. همونطور که گفتم لازم نیست همه به یه اندازه بهره مند بشن و هر فرد باید به خودش نگاه کنه و به داشته هاش و الطافی که خدا بهش کرده و مطمئن باشه که خدا وعده داده به همون اندازه که بهش داده و توان بهش داده ازش بازخواست خواهد کرد.

در پایان می فهمم چی میگی. گاهی آدم می مونه توی حکمت های الهی. ولی اگر واقعا قصدت خیره و نیتت الهی، پس شکوه و ناراحتی نکن. دقت کن به اینکه کاری که می کنی مطمئنا درست باشه و بعد توکل کن به خودش. تو سعی خیرخواهانه خودت رو می کنی و مطمئن باش حتی اگر به نتیجه ای که مد نظر خودت هست هم نرسه خدا اجر کارت رو محفوظ نگه می داره و حواسش به نیتت هست...

زیاده امری نیست
سرباز وطن!

Reyhan said...

حالا تو چرا اسمت رو نمینویسی و انونیموس میذاری و آخرش امضا میزنی سرباز وطن؟
میترسی تو پادگان بهت نوشابه بدن؟
:D:D