27 November 2010

ارتباط شعور و تحصیلات

آدم تا وقتی چیزی را با تمام وجودش حس نکند برایش ملموس نیست.
من قبل از آمدن به دانشگاه فکر میکردم تحصیل کرده بودن خیلی صفت مهمی است!
مثلا تحصیل کرده ها سطح رفتار اجتماعی بالاتری دارند و امثال اینها.
اما همان سال اولی که پا به دانشگاه گذاشتم، وقتی در دستشویی دانشکده را باز کردم و برج مارپیچی که حاصل از هنرنمایی نفر پیشین بود (هنوز هم در عجبم چگونه ماتحت مبارک را تنظیم کرده بود که توانسته بود آن پشت با این مهارت بخواند) را دیدم، همه ی این افکار زیبا در ذهنم دود و شد و رفت هوا.
آنروز بود که فهمیدم شعور یک چیز ذاتی است و هرچقدر هم به تو یاد بدهند، باز هم در خفا همان گندی میشوی که بودی.

5 comments:

مسلم said...

تا من باشم دیگه عدل قبل از ناهار خوردن نیام وبت !!

علیرضا said...

یه استاد داریم جوونه
یه دفعه اومد گفت اون موقع که دانشجو نبودم فکر می کردم دانشجوها همه آدمهای فهمیده و فرهیخته ای هستن
بعد که دانشجو شدم دیدم نه بابا اینام داغونن، ولی عوضش گفتم دیگه استاد جماعت آدمهای فهمیده و باشعوری هستن
الانم که استاد شدم فهمیدم نه بابا بعضی از این همکارای خودمونم اعجوبه ای هستن
نهایتا اینکه آره دیگه شعور و فهمیدگی همون شخصیت آدمهاست
مهم نیست که استاد دانشگاه تهران و شریفی یا سوپور محله
چه بسا دومی آدم باشعورتری باشه

Reyhan said...

به مسلم:
سوسول

به علیرضا:
آره همینه
بدیش اینه هرچی که انتظارت بیشتر میشه و نقضشو میبینی بیشتر تو ذوقت میخوره و بیشتر دردت میاد

Najva said...

این البته خاصیت آدمی ئه، همیشه همه چیز از بیرون براش وجهه ی دیگه ای داره.
و البته این نگاه به قشر تحصیل کرده از قدیم وجود داشته و واقعیت اینه که یه زمانی واقعاً اینطور بوده، همون اندازه که ملت از قشر تحصیل کرده انتظار داشته، خود این قشر هم خودش رو مسئول میدونسته که درست و شایسته برخورد کنه و تصمیم بگیره*، اما نمیدونم از چه زمانی به بعد دیگه خیلی چیزها عوض شد. شاید دلیلش این شد که هرکسی تونست وارد دانشگاه بشه و ...‏

* (این رو هم به روایت های مختلف از تحصیل کرده های قدیم دارم و البته که استثنا همیشه هست)‏

night said...

نظر منم مثل نظر دوستانه،اما شعور و تربيت و شخصيت هر فرد تا حدودي به خانواده شون هم مرتبطه.متاسفانه گرفتن تحصيلات عاليه برا همه مد شده و واسه خيليا خالي از مسائل انساني و درك و فهمه!!!