11 August 2010

کجایند؟

پیشترها هر چند وقت یکبار بودند دوستانی که جویای احوال شوند و بپرسند حالت خوب است؟
و من راست یا دروغ بگویم خوبم.
و ذوق زده شوم وقتی دروغ گقته بودم میگفتند نیستی.
از روی نوشته های وبلاگت،
از روی کامنتهایت،
از روی شیرد آیتم هایت معلوم است.
حتی تگهای نوشته های بلاگ هم برایشان مهم بود.
این روزها ولی چرا هیچ کس نیست؟
حس میکنم خوانده نمیشوم.
میخوام بگذارم و بروم.
به جای اینکه فکر کنم تنهایم مطمین باشم.
دنیا چرا سیل تو را نمیبرد با این همه تفی که به تو می اندازم پس؟
خاک بر سرت که حتی نامت هم پست است.

10 comments:

ب said...

ها؟؟؟ خوبی عروس خانم سفر خوش گذشت؟ زندگی مشترک خوفه ؟ :)

Nasibe said...

ریحانه جان من همیشه جویای حالت بودم و هستم
خودت هم میدونی از اس ام اس زدنهام وقتی ترکیه بودی و تا اینجا و اینروزها...
هم میدونستم زندگی مشترک رو تازه شروع کردی و خب سخته اولش

تازه مهم اینه که ادم در قلب اونهایی که دوسشون داره باشه...این رو از چشماشون بخون...

کامیک- تووی یونیو چشمای من رو یادت نره بخونی دوستم
:*

علیرضا said...

یعنی کجا می تونن رفته باشن؟ :دی

Nasibe said...

راستی برای پست قبلی هم که آقای علیرضا تووی باز گذاشته بودن، و نوشته بودن که ریحانه از بچه های دیگه ی لب شون کاراش بهتره، من ایشون رو تصدیق کردما
:)

اینها ردپای دوستات هست
خیلی بدی که این طوری راجع به ما فکر میکنی که فراموش میکنیم تو رو
:(

Reyhan said...

به ب:
مرسی عزیزم. فعلا خوبه. یکی از دوستای مامان پرسید خوش میگذره؟ گفتم فعلا بله
:D
بعد گفت معلومه. هنوز ۶ ماه اوله.
گفتم چطور مگه؟
گفت آخه ۶ ماه اول شوهره هی به خانومش میگه بخورمت. ۶ ماه دوم هی میگه کاش همون ۶ ماه اول خورده بودمت
:D

به علیرضا:
تو سیلاب تف دنیا غرق شدن حتما

به نون:
کدوم پست؟
کدوم آقای علیرضا؟

Nasibe said...

آقای همسرتون

میگم من اونهمه قربون صدقت رفتم، دو کلوم جواب من رو دادی:(

خب همین کارو میکنی ادم میترسه باست کامنت بذاره، بابا تو خیلی خیلی بدی
دلم شکست
:(

حنان said...

=))
ایول ... من اومده بودم در مورد پست قبلیه نظر بدم دیدم این جدیده هست! حالا اول باحالیای این پست رو بگم بعد اون یکی!

اول اینکه اون دو خط آخر در مورد تف و دنیا خدا بود.
دوم اون خانومه و 6 ماه اول به همچنین...

و اما در مورد پست قبلی... من تا روز آخر دفاع (و حتی بعدش! گاهی همچنان!) هی مشکل داشتم با اینکه کارمزخرفی انجام دادم. ولی بعد هی دوباره فکر می کردم میدیدم که نه بدم نیست... خلاصه یه مقداریش مال اینه که آدم خودش نقطه ضعف های کارش رو می دونه... یه مقداریش برای اینکه بعدش که یه چیزی رو یاد گرفتی و انجام دادی به نظرت کار خیلی خاصی هم نکردی و آسون بوده و...
ولی از تجربه خودم بگم که استادا و داورا و شنوندگان که خیلی حال کردن و فکر کردن چی کار کردم!
خودم هم بعدا یه سری دیدگاه های دیگه برای توجیه خوب بودن کارم پیدا کردم! خلاصه خیلی مهمه که خودت خودت رو باور کنی و به خودت بگی کار خوبی کردی...

ایشالا این نیز بگذرد... به خوبی هم بگذرد :)

آنیما said...

عزیزم خوبی؟دلمون واسط تنگ شده

امیرحسین said...

سلام علیکم
رسیدن به خیر
خوبین؟ سلامتین؟

مسلم said...

کامنت نداشتن دلیل بر خوانده نشدن نیست ریحان! :)