درسته که از عفت و ادب به دوره، ولی عن به روی سازنده ی Xbox. متنفرم ازش در حد تیم ملی!
31 May 2015
25 May 2015
بسیار سفر باید
Posted by
Reyhan
at
9:10 AM
پفیوز تر و دزد تز و عوضی تر از ایتالیایی جماعت به عمرم ندیدم!
10 May 2015
ﻫﻲ ﺁﺩﻡ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ﺩﻫﻨﺸﻮ ﻭا ﻧﻜﻨﻪ!
Posted by
Reyhan
at
12:45 AM
ﭘﻔﻴﻮﺯ و ﻋﻮﺿﻲ ﺑﺮاﻱ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﺑﻌﻀﻲ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻓﻘﻄ ﻳﻪ ﻭاﮊﻩ اﺳﺖ!
ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺑﺸﻪ اﺯﻳﻦ ﺭﻭﺯا, ﻛﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﺑﻤﻮﻧﻪ.
Labels: All, In-Grad Life, People
06 May 2015
آه. من و این همه خوشبختی محاله!
Posted by
Reyhan
at
6:10 PM
خدایا یعنی باورم بشه که امروز آخرین روز کلاس درس بود برام؟
یعنی تموم شد ۲۴ سال سر کلاس رفتن و مشق نوشتن و امتحان دادن؟
البته که امتحان و اینجور مسخره بازیها تمومی نداره!
ولی کلاس رفتن واسه من یکی خیلی زور داشت.
یعنی تموم شد ۲۴ سال سر کلاس رفتن و مشق نوشتن و امتحان دادن؟
البته که امتحان و اینجور مسخره بازیها تمومی نداره!
ولی کلاس رفتن واسه من یکی خیلی زور داشت.
04 May 2015
آقا دیگه ته تحمل من اینه. نمیتونم دیگه. نمیتونم.
Posted by
Reyhan
at
4:07 PM
گاهی اوقات فکر میکنم بر خلاف ظاهر که همه، حتی خودم، فکر میکنند آدم قوی ای هستم، از هر موجود زنده ی دیگه ضعیف ترم.
درد منو از پا در میاره و همه ی امید به زندگی رو ازم میگیره.
ترس از آینده و اتفاقاتی که ممکنه بیفته خوره ی وحشتناکی به جونم انداخته.
اصلا تحمل این همه فشار که ددلاین حدود ۱۱ روز دیگه است و پروژه ی آخر ترم هست و پرزنتیشن برای کنفرانس هست رو ندارم.
دستام یخ میکنه و حالت تهوع و سردرد مداومی که سایدافکت قرصامه رو بدتر میکنه.
منو چه به اینجا؟
منو چه به آکادمی یا حتی کار؟
چرا جراتش رو ندارم بزنم زیر همه چی و برم دنبال آرزوهام؟
دلم میخواد حتی اگر وقت باقیمونده برای زندگیم کمه بتونم برم دنبال آرزوهام.
کار چریتی انجام بدم.
خودم رو وقف مردم کنم نه کار و ریسرچ بیهوده که به درد هیشکی نمیخوره.
خسته ام.
بریدم.
نمیتونم.
درد منو از پا در میاره و همه ی امید به زندگی رو ازم میگیره.
ترس از آینده و اتفاقاتی که ممکنه بیفته خوره ی وحشتناکی به جونم انداخته.
اصلا تحمل این همه فشار که ددلاین حدود ۱۱ روز دیگه است و پروژه ی آخر ترم هست و پرزنتیشن برای کنفرانس هست رو ندارم.
دستام یخ میکنه و حالت تهوع و سردرد مداومی که سایدافکت قرصامه رو بدتر میکنه.
منو چه به اینجا؟
منو چه به آکادمی یا حتی کار؟
چرا جراتش رو ندارم بزنم زیر همه چی و برم دنبال آرزوهام؟
دلم میخواد حتی اگر وقت باقیمونده برای زندگیم کمه بتونم برم دنبال آرزوهام.
کار چریتی انجام بدم.
خودم رو وقف مردم کنم نه کار و ریسرچ بیهوده که به درد هیشکی نمیخوره.
خسته ام.
بریدم.
نمیتونم.
Labels: All, Grumbles, Guest, In-Grad Life, Life, That was so harsh
03 May 2015
روز مرد مبارک
Posted by
Reyhan
at
8:45 PM
یه تار موی گندیده ات، برای من با ارزش تر از کل وجود مردایی هست که به ظاهر زرنگن و هیچوقت هیچ کس نمیتونه حقشون رو بخوره، ولی کلی حق الناس به گردنشونه.
روزت مبارک مرد زندگی من، همسر عزیزم.
دستت رو سر به اصطلاح پدرهایی که هیچوقت نتونستن مثل کوه پشت سر بچه هاشون بایستن و درست زندگی کردن رو بهشون یاد بدن. همه ی دنیا فدای تار موهای سپیدت که زیر بار غم مریضای بعضا قدر نشناست به سپیدی گذاشت.
روزت مبارک، پدر عزیز و مهربونم.
روزت مبارک مرد زندگی من، همسر عزیزم.
دستت رو سر به اصطلاح پدرهایی که هیچوقت نتونستن مثل کوه پشت سر بچه هاشون بایستن و درست زندگی کردن رو بهشون یاد بدن. همه ی دنیا فدای تار موهای سپیدت که زیر بار غم مریضای بعضا قدر نشناست به سپیدی گذاشت.
روزت مبارک، پدر عزیز و مهربونم.
Subscribe to:
Posts (Atom)