21 October 2015

ورزشکاران، دلاوران، نام آوران

چرا من باید چهار تا دونه ورزش صبحگاهی ملایم انجام میدم زرتم قمصور بشه؟ بخدا فقط ۱۰ تا از این حرکتا که خم میشی نوک انگشتت رو به زمین میزنی زدم (تازه اونم به زمین نرسید! در این حد خشک!) و الان تمام پشت رونم کشیده شده و درد میکنه :((

از رنجی که میبریم

راحت بخواب،
که همیشه آنهایی که خواب را از چشم بندگان خدا میگیرند، به طوری که تمام طول شب اگر هم پلکی رو هم بگذارند کابوسی بیش نخواهد بود، از همه راحت تر می خوابند.
خدا انگار بیشتر خواهان شنیدن خر و پوف های ظالم است تا صدای شکستن قلب مظلوم

15 October 2015

انتظار سخخخخت

هیچوقت تا حالا اینقدر منتظر رسیدن یه ایمیل اسپم نبودم!

14 October 2015

پرکتیس میک پرفکشن

بالاخره بعد از سال ها ممارست در قیچی و ماشین اصلاح به دست گرفتن و یک چشم به یوتیوب و یک چشم به آینه بودن و گند زدن به موهای خود، بالاخره تونستم موهای عزیزم رو به مدل تقریبا دلخواهی بزنم.

08 October 2015

خوشی های بزرگ زندگی

دانشگاه جدید رو خیلی دوست دارم. هر چند ریسرچ و گروهی که توش ریسرچ میکنم همونه که اونجا هم دوستش داشتم، ولی اینجا کلیتش خیلی شبیه تره به شریف و احساس مردگی که دانشگاه قبلی داشت رو نداره. آدمها با انگیزه تر هستند و محیط بیشتر آکادمیکه. 
خلاصه دم سم جان گرم. 

07 October 2015

گوشنم بود خوووو

رو سرما خوردگیم دوباره سرما خوردم.

کالیفرنیا را چگونه یافتم-2

هر چقدر در دی.سی مردم مودب بودند و رعایت حال همدیگه رو میکردن، اینجا آدمها همدیگه رو به بیضه هاشون هم حساب نمیکنن. در سه سال زندگی شمال ویرجینیا، به تعدادی که اینجا در طول کمتر از چهار هفته نصفه شب با سر و صدا از خواب پریدم، بی خواب نشده بودم. از گاز دادن درجا با صدای زیاد بگیر، تا جمع شدن یه گروه جوون مست و علف کشیدن ساعت 3 صبح تو رمپ روبروی خونه. تازه ما جای خیلیییی خوب کالیف هستیم:/

تپق

چند روزه دغدغه ی ذهنیم این شده که فرانسوی ها چطور میگن رودریگرز بیقرار یاره؟

02 October 2015

کالیفرنیا رو چگونه یافتم-۱

بلا نسبت بعضی از هموطنان داخل ایران، ملت اینجا تو جنوب کالیفرنیا کانه یابو رانندگی میکنن! 
به حول و قوه ی الهی دفعه ی بعد اگر ایران بطلبه راحت بتونیم رانندگی کنیم :)
ای ساحل شرقی! من روزی به سمت تو باز خواهم گشت.

01 October 2015

پست نمکی

پلات توییست داستان اون آدمهایی که دستشون نمک نداره هم میشن آدمهای نمک به حروم. 
یعنی لزوما این دست تو نیست که نمک نداره، خیلی هم نمک داره، منتها خرج آدمی میشه که حرومش میکنه لامصب.

پی نوشت: البته اینجانب معتقدم درصد خیلی خوبی از آدمها در زندگیشون هر دو نقش رو بازی میکنن. یعضی وقتا نمکشون حروم میشه و بعضی وقتا هم نمک کسی دیگه رو حروم میکنن. ولی خوب با اعتقاد به وجود خدا یا کارما یا هر چیز مشابه، میشه امید داشت اونایی که خیلی نمک بقیه رو حروم میکنن آخرش از فشار خون بمیرن :))

بحران موی سفید

به گمونم باید متشکر باشم از ژن ارث رسیده از سمت پدری، که از حدود ۱۵-۱۶ سالگی یک دسته موی سفید جلوی سرم هویدا شد.
یک شبه خاطراتی در ذهنم هست که خیلی دپ شده بودم اولش که چرا من باید در عنفوان نوجوانی موهای سفیدی داشته باشم، ولی بعد از آن اینقدر اطرافیان ذوق زده شدند از آن موهای سفید و اینکه چقدر شیک است و شبیه مش شده جلوی موهایم که تمام غم و غصه اش از یادم رفت!
خیلی ها رو میبینم که با دیدن اولین موی سفید در اواخر ۲۰ و اندی سالگی یا اوایل ۳۰ و اندی سالگی پنیک میکنند و حس پیری میکنند، اما من از همان اوایل موهای سفیدم رو دوست داشتم و خوشحالم که از خیلی وقت پیش موی سفید دارم. 
مرسی ژن جان از اینکه گذر عمر رو برام ساده تر کردی. فقط قول بده اون روی سگت رو بهم نشون ندی و بذاری همیشه دوست بمونیم.