چیزکیک موز در یخچال در حال بستن و آماده شدن برای رفتن در شکمهای همایونیمان،
پرزنتیشن که قرار بود امروز اسلایدهایش را آماده کنم و تا ۵شنبه تمرین کنم که بجز صفحه ی اول چیز دیگری ازش ساخته نشده،
و پیپر لعنتی که برای نوشتنش هیچ حوصله ای ندارم!
روزهای آخر ترم و دغدغه ی پایان ترم و پروژه های تحویلی، و دغدغه ی ۳-۴ ماه آینده.
با همه ی اینها، باز هم ذهنم درگیر مهمان ناخوانده ی درونم است.
دوست دارم که دوران دوستیمان کوتاه باشد.
دوست دارم که مدتی مسالمت آمیز مهمانم باشد و بعد با سلام و صلوات بند و بساطش رو بردارد برود، شخصیتش را حفظ کند و بدون خون و خونریزی و چاقوکشی برود پی کارش.
کاش مهمان بماند و صاحبخانه نشود و جای اون باشد و جای من نه.
پرزنتیشن که قرار بود امروز اسلایدهایش را آماده کنم و تا ۵شنبه تمرین کنم که بجز صفحه ی اول چیز دیگری ازش ساخته نشده،
و پیپر لعنتی که برای نوشتنش هیچ حوصله ای ندارم!
روزهای آخر ترم و دغدغه ی پایان ترم و پروژه های تحویلی، و دغدغه ی ۳-۴ ماه آینده.
با همه ی اینها، باز هم ذهنم درگیر مهمان ناخوانده ی درونم است.
دوست دارم که دوران دوستیمان کوتاه باشد.
دوست دارم که مدتی مسالمت آمیز مهمانم باشد و بعد با سلام و صلوات بند و بساطش رو بردارد برود، شخصیتش را حفظ کند و بدون خون و خونریزی و چاقوکشی برود پی کارش.
کاش مهمان بماند و صاحبخانه نشود و جای اون باشد و جای من نه.